تو عیش و ناز مرا از امیدواری پرس
ذلیل دوست شو و قدر من ز خواری پرس
به ذوق من نرسی زین جراحتی که تو راست
نشان لذتم از زخم های کاری پرس
ز فکر دوست سر پر غرور را چه خبر
ز رند بی سر و پا ذوق دوستداری پرس
نگاهداری خود شرط هوشمندان است
بیا به زمره مستان و رسم یاری پرس
امیدوار عطا در بهشت مغفرتست
ز لاابالی اجر گناه کاری پرس
چو مه به نیستی از دوست هست می گردم
ز من سعادت بیماری و نزاری پرس
سراغ راه ضعیفان درست تر گویند
ز دف مپرس به سیلی، ز نی به زاری پرس
به کام من نرسد چاشنی عزت او
ز من عیار فقیری و خاکساری پرس
رموز مل ز «نظیری » شنو که مست شده
کرشمههای گل از بلبل بهاری پرس