آن را که برد به مسند راز
اول در زاریش کند باز
بی رنج فرح نیابد از عشق
بی سوز طرب ندارد از ساز
پروانه نمی رسد به مطلوب
تا بال نیفکند ز پرواز
تا شیفته بیان خویشی
با تو ننهند در میان راز
خامش کن اگر به جا رسیدی
در راه ز سیل خیزد آواز
از پردگیان نمی توان شد
با اشک خبیث و آه غماز
خواهی به مراد دوست باشی
خاطر ز مراد خود بپرداز
بازیچه کوی عشق گشتیم
ما ابله و طبع یار طناز
تا کی سودا، متاع برریز
تا کی بازی، تمام درباز
از چله نشستنت چه خیزد
عشقت حرص و ریاضتت آز
رخت از بر ما ببر «نظیری »
در عشق درست نیست انباز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ترک بیا و چنگ بنواز
آهنگ بگیر و برکش آواز
چون مست شدی هنوز هم شرم؟
از دست شدم هنوز هم ناز؟
چون چنگ تو زان خمیده پشتم
[...]
ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز
ای روی تو شمع پردهٔ راز
در پردهٔ دل غم تو دمساز
بی مهر رخت برون نیاید
از باطن هیچ پرده آواز
از شوق تو میکند همه روز
[...]
ای مطرب درد، پرده بنواز
هان! از سر درد در ده آواز
تا سوختهای دمی بنالد
تا شیفتهای شود سرافراز
هین! پرده بساز و خوش همی سوز
[...]
ماییم فداییان جانباز
گستاخ و دلیر و جسم پرداز
حیفست که جان پاک ما را
باشد تن خاکسار انباز
ز آغاز همه به آخر آیند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.