گنجور

 
نظیری نیشابوری

ای مطرب جان سوخت دلم پرده دگر گیر

یا پرده ازین راز به یک مرتبه برگیر

راهی به نوا زن که غم عشق درآید

گو شورش و مستی و جوانی ره درگیر

راهی که به مطلوب قریب است عزیز است

تا سر برود، پای ازین مرحله برگیر

اسرار خرابات مغان ساده توان یافت

هان ای بط می بلبله پرداخته تر گیر

زین هم نفسان آتش سردت نفروزد

یار دم گرمی شو و چون سوخته درگیر

تو طفلی و این راحت و غم مهد و مقیمت

تا خون جگر شیر شود خون جگر گیر

جام فلک آمیخته شهد و شرنگست

کاری که ازو ساخته تر گشت بتر گیر

تا در طلب کام خودی کام نیابی

بگذر ز مراد خود و مقصود به بر گیر

دل ز اول شب طالب فیض است «نظیری »

لب باز کن و ساغر لبریز سحر گیر