طلوع باده ز شام و سحر دریغ مدار
ز خاک جرعه خود چون قمر دریغ مدار
اگر به گنج سر بیل باغبان آید
بگو که آب زر از جام زر دریغ مدار
حیات تلخ بده عیش خوشگوار بگیر
چو عشق تیغ کشد جان و سر دریغ مدار
به شکر آن که حدیثی چو انگبین داری
ز سایلان ترش رو شکر دریغ مدار
تو را به بینش کوتاه خویش نتوان دید
مگر تو را به تو بینم نظر دریغ مدار
درون جانی و در پرده ای ز مردم چشم
جمال اگر ننمایی خبر دریغ مدار
همیشه چشم به احسان آشنا دارد
ز خاک کشته غربت گذر دریغ مدار
جراحت دل شوریده خشک می گردد
از آن دو زلف سیه مشک تر دریغ مدار
بیان شوق «نظیری » دراز انشایی است
بیاض چهره ز خون جگر دریغ مدار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز دوستانِ قدیمی نظر دریغ مدار
ز کویِ ما به طوافی گذر دریغ مدار
قبول کردۀ خود را به عیب باز مده
عنایتی ز منِ بی هنر دریغ مدار
مرا به رسمِ عیادت بپرس و رحمت کن
[...]
صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار
وز او به عاشق بیدل خبر دریغ مدار
به شکر آن که شکفتی به کام بخت ای گل
نسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار
حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی
[...]
چو شمع، جان ز نسیم سحر دریغ مدار
ز دوستان سبکروح سر دریغ مدار
ز بوی سوختگی روح تازه می گردد
ز شمع خرده جان چون شرر دریغ مدار
درین حدیقه اگر دوستدار چشم خودی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.