عیشم خوش از آن شعله افروخته باشد
نقلم دل ریش و جگر سوخته باشد
از محنت لب بستنم آن کس شود آگه
کز تیغ جفا چاک دلی دوخته باشد
در عرصه گلزار کند ناله ز تنگی
مرغی که به کنج قفس آموخته باشد
نیکوییی ما در ره بازار خریدند
عیبش به متاعیست که نفروخته باشد
محتاجی ما باعث آسایش ما شد
غارت نخورد هرکه نیندوخته باشد
گرمی مفروشید که در مجمع ما نیست
شمعی که نه از سوز خود افروخته باشد
از صدق نفس چند زنی لاف «نظیری »
مشکت همه سرب و جگرسوخته باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر شمع جمالی که بر افروخته باشد
پروانه او جان من سوخته باشد
چشم از تو که پوشد مگر آن طفل که چون زاد
از مادر ایام نظر دوخته باشد
خواهد به نثار قدمت دیده من ریخت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.