گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نیر تبریزی

محتسب با ساغر می گرد مرا سر بشکند

با کم از سر نیست ز آن ترسم که ساغر بشکند

تا شنیدستم که دل بشکسته دارد دوست دوست

من بموئی بسته ام دل تا مکرر بشکند

ای مساعد کوکب آن جانی که جانانش ستد

وی همایون روزگار آن دل که دلبر بشکند

چون بصیدم سر دهی شاهین چشم آهسته ده

تیز پرواز است ترسم ناگهش پر بشکند

شیخ را گردن شکست از بار دستار گران

بار وی یا رب گران کن بار دیگر بشکند

شانه در آئینه مرگ ما مصوّر میکند

تا ترا بر رخ یکی زلف معنبر بشکند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode