شمارهٔ ۶۷
زلف جانان سحر از باد صبا در هم شد
عاقلان مژده که زنجیر جنون محکم شد
ساقی از نشئه مستی کله از سر نگرفت
گل و سنبل بهم آمیخت عجب عالم شد
سالها بود که دارا سر و سامانی بود
عاقبت در سر آنزلف خم اندر خم شد
ز خط سبز تو موئی بدو عالم ندهم
تا نگوئی سر موئی ز ارادت کم شد
گفتمش خون دل عاشق بیچاره که خورد
به تبسم نگهی کرد سخن مبهم شد
سر هر گل دل صد بلبل مسگین خونگشت
تا در این گلشن پر خار دلی خرم شد
گفتمش هیچ سر صحبت ماداری گفت
کی پریرا هوس انس بنی آدم شد
مشک با هیچ جراحت نشنیدم که بساخت
غیر زلفت که دل ریش مرا مرهم شد
کم مباد از سر من سایۀ اینغم نیرّ
کافتتاحی شد اگر کار مرا زینغم شد
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...