گر چونتو در آفاق جفار کار نباشد
انصاف ز شوخی چو تو بسیار نباشد
نزدیک من از لذت عشقش خبری نیست
آن دلشه کش یار دل آزار نباشد
ایکاش بخوابیت کشد تنک در آغوش
بخت من سرگشته چو بیدار نباشد
خواهم شب وصل تو کشم شمع بغیرت
تا سایۀ تو همکش دیوار نباشد
زان ناله کشم بر سر ایندام که ترسم
من میرم و صیاد خبردار نباشد
نی زنده هله نی بکشد نی کند آزاد
کافر بکمند تو گرفتار نباشد
گویمکه چو بر من گذری پویمت از پی
بینم چو ترا طاقت رفتار نباشد
تا بوسه بجانست بده گرم که آید
روزی که فروشی و خریدار نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
تا مدعی اندر پس دیوار نباشد
آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی
بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد
ای دوست برآور دری از خلق به رویم
[...]
کنجی که در او گنجش اغیار نباشد
کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد
رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل
باید که عدد بیشتر از چار نباشد
نردی و کتابی و شرابی و ربابی
[...]
ما را به جهان جز غم تو یار نباشد
جز جستن وصل تو مرا کار نباشد
از گلشن وصل تو من خسته جگر را
در پای دلم جز اثر خار نباشد
چون سرو روان گر گذری پیش من آری
[...]
می خواهم و کنجی که بجز یار نباشد
من باشم و او باشد و اغیار نباشد
آنجا اثر رحمت جاوید توان یافت
کان جا ز رقیبان تو آثار نباشد
هر جا حبیبست بپهلوی رقیبست
[...]
مجنون تو با اهل خرد یار نباشد
غارت زده را قافله در کار نباشد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.