نسزد چنین جمالی بحجاب ناز باشد
در دولتست بگذار همشه باز باشد
اگرش ببینی ایدل گله های زلف او را
بر او مگوی ترسم که سخن دراز باشد
سر و عقل و جان و دینم همه پاک بردی و غم
نخورم که عاشق آنست که پاکباز باشد
نظری بروت دارم نظری سوی رقیبت
که وصول بر حقیقت زره مجاز باشد
بنمای طاق ابرو و بگو گوش زاهد
تو که قبله را ندانی خوش از این نماز باشد
دل پر شکستگانرا صنما بچشم دلکش
منما که طایر من نه حریف باز باشد
غم دل سرود زلفش همه موبمو بشانه
عجبا کسی نجستیم و که اهل راز باشد
به نیاز نذر کردم که گر رسم بوصلت
همه از تو ناز و انکار و زمن نیاز باشد
صنما مگو که خوبان همه خون دل بر زند
بزه نبود ار یکی زین همه دلنواز باشد
هم اگر بشرع نهی است ز خون بیگناهان
تو بهانه چو نگارا که ترا جواز باشد
ز اسیر باز باشد که یکی بدر برد جان
ز نظر فتاده صیدی که اسیر ناز باشد
بشب ارشهان ببندد دربار خویش نیر
در دولت شه ماه همه شب فراز باشد
شه کشور ولایت مه منظر هدایت
که بر آن در بدایت همه را نیاز باشد
بمنی و خیف مشعر که رخ امید از ایندر
نکنم بسوی دیگر همه گر حجاز باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد
ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
[...]
ز نیازمندی من، گرش احتراز باشد
نکنم ازو شکایت، که گناه ناز باشد
به دل پر از شکایت، سر حرف باز کردم
تو مدار گوش با من، که سخن دراز باشد
ز گلی فتاده گویا، به دل تو خارخاری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.