گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
نیر تبریزی

چه بود با سر زلف تو کار جان بسر آید

ز تارِ او گسلد رشته ایّ و جان بدر آید

سپر به پیش سپارد از این ستاره زمین را

گر آسمان همه با آفتاب و با قمر آید

بیا به بین که چه حال است از انتظار تو ما را

نه جان ز تن بدر آید نه قاصدی ز در آید

گر از نظر فکنَد تیرِ غمزه ام ، چه ملامت،

دگر نمانده نشانی ز من که در نظر آید

فرشته ای تو  بدین نازِ جان گداز و گر نه،

کجا تحمل کوهی ز طاقت بشر آید

هزار بار گرم بشکنی ز تیر جفا پر

چو باز تیر تو بینم مرا ز شوق پر آید

بگو بجان ز کمان بر گذشت ناوک مژگان

بیا بلب که ز جانانه پیک خوشخبر آید

نهال قدّ تو تا دیده دید یافت که آخر

چه بار میدهد این نونهال اگر ببر آید

جدا ز صورت جانان دلا ز دیده چه حاصل

اگر سرشک سر آید ، بهل که دیده برآید

سپر به پیش کشم من ز تیر ناز تو حاشا

دریغ باشد تیری چنین که بر سپر آید

کمر چگونه ندزدد زبار بحر تو نیر

چه طاقتی بود آنرا که کوه بر کمر آید