در کار عشق حاجت تیغ و خدنگ نیست
خصمی که دل به صلح دهد جای جنگ نیست
طفلان به هایهوی کشندم به سوی دشت
کاندر خور جنون تو در شهر سنگ نیست
پیک پیام دوست به در حلقه میزند
ای جان به در شتاب که جای درنگ نیست
آیین قهر و مهر ز مستان او مپرس
در کام ما تفاوت شهد و شرنگ نیست
گر دل زبون چشم تو گردید صعوه را
دل باختن ز جلوهٔ شهباز ننگ نیست
خواهد چه رنگ دیگرم این عشق پرفسون
بالاتر از سیاهی موی تو رنگ نیست
در عمر قانعم ز دهانت به بوسهای
رحمی که عیش کس چو من ای خواجه تنگ نیست
تن ده دلا به مرگ که زلف و رخ به تن
کمتر ز بحر قلزم و کام نهنگ نیست
گو نام خود ز دفتر اهل نظر بشوی
آن را که چشم بر صنمی شوخ و شنگ نیست
نیر مباش غره که صوفی به غار شد
هر خفتهای فنه کوهی پلنگ نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در عشق هیچ مرحله جای درنگ نیست
بشتاب زانکه عرصه ی امید تنگ نیست
رخ از بلا متاب که مقصود انبیا
جز در میان آتش و کام نهنگ نیست
طفلان هنوز بی خبرند از جنون ما
[...]
درگاه عشق حاجت تیر و خدنگ نیست
آنجا که دوست جان طلبد جای جنگ نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.