مده به باد سر زلف عنبرآسا را
روا مدار پریشانی دل ما را
ببند دیده چو مجنون ز هرچه جز رخ دوست
اگر مطالعه خواهی جمال لیلی را
چه جای ضعف من ناتوان که قوّت عشق
ز آسمان به زمین آورد مسیحا را
گذشت وعده وصل ای صبا ببین بهخدا
که برکشید به دام آن غزال رعنا را
بتی که سر نشناسد ز پا، کجا داند
چه حالت است اسیران بیسر و پا را؟
نظر خطاست به دیوار مهوشان، کاین قوم
به سحر غمزه ببندند چشم بینا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و دلدادگی میپردازد. شاعر از معشوق خود، با توصیف زیباییها و ویژگیهای او، دل میسوزاند و درد جدایی را میکشد. او به دیگران توصیه میکند که از شهوات دنیوی دور شوند و تنها به زیبایی چهره محبوب خود توجه کنند. در ادامه، شاعر به ضعف و ناتوانی خود در برابر قدرت عشق اشاره میکند و از صبا (باد) میخواهد تا به وعده وصال معشوق وفا کند. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که کسانی که در بند عشق هستند، از جزئیات دنیای مادی بیخبرند و تنها به معشوق خود میاندیشند.
هوش مصنوعی: موی خوشبو و زیبا را به باد نسپار و نگذار دل ما در آشفتهگی بماند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی زیبایی لیلی را ببینی، مانند مجنون چشمانت را بر روی هر چیزی جز چهره دوست ببند.
هوش مصنوعی: عشق آنچنان قدرتی دارد که حتی ناتوانی من را نادیده میگیرد و من را به اوج میبرد، مانند مسیحایی که از آسمان به زمین فرود میآید.
هوش مصنوعی: ای نسیم صبح، به خدا نگاه کن که چگونه آن غزال زیبا را به دام انداختهاند. وعدهٔ دیدار او به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: این جمله به ما میگوید که کسی که بالای سرش را نمیبیند و نمیداند به کجا میرود، چگونه میتواند درک کند که حالا کسانی که نه سر دارند و نه پا چه تجربهای را میگذرانند؟ در واقع، باید کسی که خود در وضعیتی خاص قرار ندارد، به سختی میتواند حال و روز دیگران را درک کند.
هوش مصنوعی: نگاه به زیباییهای این قوم اشتباه است، زیرا آنها با جادو و ناز چشمهای بینا را مسخ میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.