ای صنم کز چشم کافر کیش بردی دین من
برخی سحرت که بستی چشم عالم بین من
زاتش عشقت دلم آئین زردشتی گرفت
دل ستی و سینه آتش خانۀ برزین من
گر بفروردین بروید لاله و نسرین بباغ
سالیانست از رخ او و لاله و نسرین من
بر نخواهد شد ز سر عشق من و بیداد او
من بمهرش خورده ام سوگند او بر کین من
گر بود این راست کز نسرین همی خیزد عبیر
نی عجب کز سوسن عنبر ریزد این نسرین من
همچو بوتیمار بر دور لبت کآب بقا است
تشه خواهد داد جان آخر دل مسکین من
سر چو بر بالین نهم با یاد آن روی چو گل
راست گوئی پشتۀ خاریست بر بالین من
نیرّا خونش بریزم در زمان از تیر آه
آسمان گر مهر بازد با مه و پروین من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق وعاشقانهها پرداخته و از تأثیر عمیق معشوق بر دل شاعر و دنیای او میگوید. شاعر در اوج احساسات خود بیان میکند که معشوقش چنان جذاب و سحرآمیز است که دین و دنیا را تحت تأثیر قرار میدهد. او از آتش عشق و دلتنگیاش صحبت میکند و تأکید میکند که عشقش را هیچ چیز نمیتواند از او بگیرد. شاعر به زیبایی معشوقش و تأثیر آن بر گلها و طبیعت اشاره میکند و در نهایت با حسرت به یاد معشوق و آثار عشقش مینگرد، به طوری که به نظر میرسد این عشق بر تمام زندگی و احساساتش سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: ای معشوقه، تو که با نگاه فریبندهات دین و ایمان من را از من گرفتی، گویی سحری بر چشمان من گذاشتی که نمیتوانم حقیقت را ببینم.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند آتش، دل من را به آتش کشیده و حالتی از دیانت زرتشتی به آن داده است. دل معجزهآسا و سینهام مانند خانهای پر از آتش است.
هوش مصنوعی: اگر در بهار، لاله و نسرین به باغ بروند، این زیباییها سالها از چهره او و لاله و نسرین من بر میخیزد.
هوش مصنوعی: عشق من و ستم او هرگز از یاد نمیرود. من به خاطر محبتش قسم خوردهام و او به خاطر انتقام من.
هوش مصنوعی: اگر این حقیقت باشد که عطر از نسرین بلند میشود، شگفتی نیست که از سوسن عطر خوشبوتر به مشام برسد، این نسرین من.
هوش مصنوعی: چون بوتیمار به دور لبهای تو که موجب حیات جاودانی است، جان بیچارهام را فدای عشق تو خواهد کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که سرم را روی بالش میگذارم و به یاد آن چهره زیبا میافتم، احساس میکنم که همانند گذاشتن یک تکه خاردار بر سرم است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی، خونم را در زمانی بریزم که تیر آسمانی به ناله درآید، وقتی که خورشید با ماه و ستارههای دیگر درخشان شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوستان را من زره پنداشتم بودند هم
لیک بهر دشمنان جاهل بیدین من
راست خواهی تیرشان پنداشتم در راستی
همچنان بودند لیکن در دل غمگین من
گفت هرکس که نکوعهدان دلی دارند پاک
[...]
ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من
آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من
سوزناک افتاده چون پروانهام در پای تو
خود نمیسوزد دلت چون شمع بر بالین من
تا تو را دیدم که داری سنبله بر آفتاب
[...]
تا به کی در پا کشد زلفت دل مسکین من
رحمتی بر حال ما کن ای مه و پروین من
چون من از دنیا و عقبا مهر تو بگزیده ام
نور چشمم از چه رو رفتی چنین در کین من
رویم از درد فراقت زرد و اشک دیده سرخ
[...]
اهل معنی گرچه خاموشند از تحسین من
غوطه در خون می زنند از معنی رنگین من
سکته بی دردی از خواب عدم سنگین ترست
ورنه خون مرده گردد زنده از تلقین من
در جگرگاه نواسنجان این بستانسرا
[...]
تا فلک بر باد ناکامی دهد تسکین من
همچو اخگر پنبه بیرون ریخت از بالین من
بیخودی را رونق بزم حضورم کردهاند
رنگهای رفته میبندد چو شمع آیین من
گرد رفتارت پری افشاند در چشم ترم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.