من ای حریف نه مرد شراب گلگونم
بشاد کامی غم جام پر کن از خونم
مرا ز هوش ببر از خم جنون ساقی
که سینه تنگ شد از حکمت فلاطونم
برو ادیب ز باران تیر طعنه خلق
مرا چه باک که از سرگذشت جیحونم
دماغ هلهلۀ کودکان شهرم نیست
بیا هوای جنون باز کش بهامونم
فکنه گر بسرم سایه واژگونه سپهر
عجب مدار که برگشته بخت وارونم
من آن برآور نخلم که خوشه چین امل
همی رطب برد از شاخهای عرجونم
مخوان فسانۀ شیرین و ویس و لیلایم
که من نه رام و نه فرهادم و نه مجنونم
جنون عشق دگر بر سر است طبع مرا
که هر نفس ز غم آتش زند بکانونم
نه روبهم که ز پهلوی شیر طعمه خورم
نه کرکسم که کند سیر لاشۀ دونم
نه آن کرا که بمنظر کنند صید مرا
نه افعئی که فریبد کسی بافسونم
همای دولت و عنقای قاف تجریدم
که چرخ در قفس تنگ کرده مسجونم
توان قیاس گرفت آتش درون مرا
چو عود سوزان از آب چشم بیرونم
دل بلاکش من یوسف است نفروشم
اگر دهد ببها چرخ گنج قارونم
عنان من بسوی بارگاه شاه کشید
که پر ز لؤلؤ لالاست فلک مشحونم
امام هشتم سلطان ملک طوس رضا
که از غلامی او پا بفرق گردونم
بداد من برس ایشه که در حریم درت
ز چارسو بسر آورده غم شبیخونم
بسایۀ دگران خونکرده ام همه عمر
بزیر بال کش ای طایر همایونم
دلم قرار ندارد ز غم بهیچ دیار
فلک فلاخن و من سنگ آنفلاخونم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
چنان بطره لیلای خویش مفتونم
که در فنون جنون اوستاد مجنونم
زپرده های درون ای مژه چه میجوئی
که غنچه وش نبود غیر قطره خونم
بیار زآن می گلرنگ ساقی مجلس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.