بخش ۴ - ذکر شهادت حرّ بن یزید ریاحی علیه الرّحمه و الرضوان
از حدیث شاه حرّ ابن یزید
از ندامت دست بر دندان گزید
باره راند و قصد پور سعد کرد
گفت خواهی راند با این شه نبرد
گفت آری جنگ های پر گزند
تا پرد سر ها ز تن کف ها ز زند
گفت آنچ او گفت زآن چندین خصال
نیست حاجز مر شما را زین قتال
گفت امیرت آن نمی دارد قبول
من نتابم هم ز حکم او عدول
چون شنید این گفت او، آن خوش خصال
گفت با خود با دو صد حزن و ملال
کای دریغا! رفت فرجامم به باد
کاین همه انجام از آن آغاز زاد
ای دریغ از بخت بدفرجام من
کاش می بودی سِتَرون مام من
این بگفت و خواست، قصد شاه کرد
روی توبه سوی وجه الله کرد
نفس بگرفتش عنان که پای دار
باره واپس ران بترس از ننگ و عار
عقل گفتش: رو که عار از نار به
جور یار از صحبت اغیار به
نفس گفتش: مگذر از دنیا و مال
عقل گفتش: هان بیندیش از مآل
نفس گفتا: نقد بر نسیه مده
عقل گفت: این نسیه از صد نقد به
نفس گفت: از عمر برخوردار باش
عقل گفتا: عمر شد بیدار باش
زین کشاکش های نفس و عقل پیر
نفس شد مغلوب و عقل پیر، چیر
عشق آمد بر سرش با صد شتاب
باره پیش آورد و بگرفتش رکاب
کرد بر یکران اقبالش سوار
گفت هین یکسر بران تا کوی یار
وقت بس دیر است و ره دور ای فتی
ترسمت از کاروان واپس فُتی
جان به کف بر گیر و با صد عجز و ذُلّ
سر بنه بر پای آن سلطان کُلّ
چون به هوش آمد ز خواب آن میر راد
رعشه بر تن، لرزه بر جانش فتاد
لرز لرزان، سوی ره بنهاد روی
دم به دم با نفس خود در گفتگوی
آن یکی دیدش بدین حال شگفت
از شگفت انگشت بر دندان گرفت
با تحیّر گفت کای شیر دلیر
در دلیری می نبودت کس نظیر
هین چه بودت کاین چنین لرزی به خویش
گفت کاری بس عجب دارم به پیش
خود میان نار و جنّت بینمی
می ندانم زانمی یا زینمی
نور و نارم در میان دارد به جدّ
چون نلرزم در میان این دو ضدّ
تا کدامین زین دو پایابم برد
آتشم سوزد و یا آبم برد
این بگفت و کرد یکسو، کار را
گفت نفروشم به دنیا یار را
آنکه یوسف را به درهم می فروخت
خرمن خویش از سیه بختی بسوخت
عاشقانه راند باره سوی شاه
با تضّرع گفت کای باب اله
با دو صد عذرت به درگاه آمدم
کن قبولم گرچه بی گاه آمدم
تائبم بگشا برویم باب را
دوست می دارد خدا توّاب را
با امید عفو تقصیر آمدم
زود بخشا گرچه بس دیر آمدم
وحشیم آورده ام رو بر رسول
ای محمد توبۀ من کن قبول
گرچه حرّم ای خداوند جلیل
لبیک در پیش توام عبد ذلیل
طوق منّت باز نه برگردنم
می ببر هر جا که خواهی بردنم
آمدم سوی سلیمان، دیو وار
تا از او گیرم نگین زینهار
ای سلیمان، هین به بخشا خاتمم
بر بساط بندگی کن محرمم
تا بدین روی سیه کشته شوم
رنگ دیوی هشته، افرشته شوم
گر بلیسم، توبه کردم نک ز شر
پیشت آوردم سجود ای بوالبشر
آنچه کردم با تو من، ناکرده گیر
وان سجود اولین آورده گیر
شاه چون دید آن تضّرع کردنش
کرد طوق بندگی بر گردنش
گفت باز آ که در توبه است باز
هین بگیر از عفو ما خط جواز
اندرآ که کس ز احرار و عبید
روی نومیدی در این درگه ندید
گر دو صد جرم عظیم آورده ای
غم مخور رو بر کریم آورده ای
اندر آ، گر دیر و گر زود آمدی
خوش به منزلگاه مقصود آمدی
هین عصای شیر باز افکن ز کف
موسیانه پیش تاز و لا تخف
گفت: کای شاهان غلام درگهت
چون در اول من شدم خار رهت
هم مرا نک پیشتاز جنگ کن
در قطار عشق پیشاهنگ کن
رخصتم ده تا کنم خود را فدا
بر غلامان درت ای مقتدا
شاه دادش رخصت جنگ و جهاد
رستمانه رو به لشگر گه نهاد
تاخت سوی رزمگه چون شیر مست
خط آزادی ز شاه دین به دست
بادهٔ عشقش ز سر بربوده هوش
آمده چون خُم ز سرشاری به جوش
بانگ زد آن شیر نیزار وغا
بر گروه کوفیان بی وفا
کای سمر در بی وفائی نامتان
باد یار سوگواری، مام تان
این امامی را که محبوب حق است
قره العین نبی مطلق است
دعوتش کردید و رو برتافتید
بی سبب بر کشتنش بشتافتید
آب را که دام و دد نوشد از او
از شقاوت باز بستیدش برو
غنچه های نونهال گلشن اش
برگ ریزان از عطش بر دامنش
زعفرانی از عطش رنگ شقیق
گشته از تاب درون نیلی عقیق
چون ز یاری تن زدیدش، ای گروه
واهلیدش رو نهد بر دشت و کوه
ای بدا امت، که خوش کردید ادا
حق پاداش رسالت با خدا
شکر للّه که شهنشاه نبیل
شد در این ظلمت مرا خضر دلیل
بخت بردم تشنه لب تا کوی او
خوردم آب زندگی از جوی او
بوی جان آورد باد از گلشن اش
پی به یوسف بردم از پیراهنش
با مسیح زنده دل همره شدم
نک خلاص از دیدهٔ اکمه شدم
زین سپس گر تیر بارد بر سرم
یار چون اهل است، با جان می خرم
من که با عشق خلیل الله خوشم
گو کشد نمرود سوی آتشم
من که با موسی زدم خود را به نیل
گو کند فرعون، خون من سبیل
من که در کشتی شدم با نوح پاک
گو کند طوفان، جهانی را هلاک
یک بیت کامل حذف شده است. یعنی دو مصرع پشت سر هم که قافیه شان یکی هست حذف شده.
خاک را از لوث ایشان پاک کرد
پردلان را مغزها در جوش از او
بر زمین غلطیده، بار دوش از او
بس که خون بارید بر خاک از هوا
شد عقیقستان زمین نینوا
گه سواره، گه پیاده جنگ کرد
عرصه را بر لشگر کین تنگ کرد
چون ز پا افتاد آن شیر دلیر
با تضرع گفت شاها دستگیر
دست گیر ای دست خلّاق قدیر
ای تو جمله انبیا را دستگیر
ای تو بر آدم دمیده روح را
ای تو از طوفان رهانده نوح را
ای تو از یم کرده موسی را رها
کرده در دستش عصا را اژدها
ای انیس یوسف مصری به چاه
داده از چاهش مکان بر اوج ماه
ای نیا را فخر، بر چون تو سلیل
کرده آتش را گلستان، بر خلیل
ای تو داده فدیه اسماعیل را
ای تو بینا کرده اسرائیل را
ای مجیب دعویه یونس به یم
ای نجاتش داده از ظلمات غم
ای تو بالا برده روح الله را
کرده القا بر یهود اشباه را
ای تو شهپر داده دردائیل را
دستگیری کرده صلصائیل را
خواهم اینک جان سپردن در رهت
ماه تو دیدن جمال چون مهت
شه طبیبانه به بالین آمدش
دُرفشان از چشم خونین آمدش
چشم حق بین بر رخ شه برگشود
گفت کای فرمانده ملک وجود
کاش صد جان بود اندر پیکرم
تا به جان دادن تو آئی بر سرم
قدر چه بود چون من افسرده را
ای مسیحا زنده کردی مرده را
هرگز این طالع نبودم در حساب
که نوازد ذره ای را آفتاب
پشه را کی بود آن قدر و خطر
کش همائی سایه اندازد به سر
چشم دارم ای خدیو ذوالمنم
کز رضای خویش داری ایمنم
دست حق، دستی به رویش باز سود
خون و خاک از روی پاکش بر زدود
گفت آری شاد باش و شاه باش
بر سپهر کامرانی ماه باش
باد در دنیا و عقبی کام تو
آن چنان کِت، نام کرده مام تو
این بشارت را چو حرّ زان لب شنفت
شاه را خوش باد گفت و خوش بخفت
پر زنان بر دامن شه جان فشاند
لیک نامی مُرد، نامش زنده ماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان حر ابن یزید به ندامت و توبه او اشاره دارد. او ابتدا در جنگ با امام حسین (ع) بوده و از لحاظ نفس و عقل درگیر است. ذهن او بین عشق به خدا و دنیای فانی کشیده میشود. در نهایت، حر به سوی امام حسین (ع) میرود و از او درخواست عفو میکند. او به جنگ میرود و با ایثار جان خود در راه حق و حقیقت به مسلمانان و امامش وفا میکند. در وصیتش به خداوند، از او یاری میطلبد و به او میگوید که شایسته بخشش است. داستان به تشریح عشق و فداکاری حر پرداخته و نشان میدهد که چگونه او توانسته از خطای خود توبه کند و به جایی برسد که جانش را برای امام و ارزشهای درست فدای کند. در پایان، نام او برای همیشه زنده خواهد ماند.
هوش مصنوعی: از سخنان شاه حر ابن یزید چنین برمیآید که او به خاطر کارهایش دچار پشیمانی شده و به شدت در درون خود احساس عذاب میکند. این احساس پشیمانی به حدی است که دستش را به دندان میزند.
هوش مصنوعی: بار را به حرکت درآورد و به سمت پسر سعد رفت و گفت: اگر مایل هستی، با این پادشاه نبرد کن.
هوش مصنوعی: گفت بله، جنگهایی که آسیبهای زیادی به همراه دارد تا زمانی که سرها از تن جدا شود و دستها در قید زندان بمانند.
هوش مصنوعی: او گفت که آنچه او بیان کرده، به خاطر ویژگیهای زیادی که دارد، نمیتواند مانع شما از این نبرد باشد.
هوش مصنوعی: امیر تو گفته است که این موضوع قابل پذیرش نیست و من نمیتوانم از فرمان او سرپیچی کنم.
هوش مصنوعی: وقتی او این را شنید، آن فرد خوشخلق با خود گفت و با دو صد غم و ناراحتی به فکر فرو رفت.
هوش مصنوعی: افسوس! پایان کار من به باد رفته است، چرا که این همه نتیجه از همان آغاز به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: ای کاش بخت بدبخت من بهتر بود و تو مادر من بودی.
هوش مصنوعی: او این را گفت و تصمیم گرفت، به سوی شاه روی آورد و در دل به سمت خدا توبه کرد.
هوش مصنوعی: نفس او را کنترل کرد و به عقب کشید، او از شرم و رسوایی بترسد.
هوش مصنوعی: عقل به او گفت: برای اینکه از آتش بترسی، نباید درکنار یار خود بمانبی. از صحبت با دیگران بپرهیز.
هوش مصنوعی: نفس به او گفت: از دنیا و داراییها بگذر، اما عقل به او پاسخ داد: باید به عاقبت کارها فکر کنی.
هوش مصنوعی: نفس گفت: به چیزهایی که به تأخیر افتادهاند و هنوز به دست نیامدهاند بها نده و آنها را بر چیزهایی که حقیقتاً در اختیار داری ترجیح نده. اما عقل پاسخ داد: این وعدههای به تأخیر افتاده ارزشمندتر از صد چیز واقعی و موجود هستند.
هوش مصنوعی: نفس میگوید: از عمر خود لذت ببر، اما عقل پاسخ میدهد: عمرت به آگاهی و هوشیاری بگذرد.
هوش مصنوعی: در نتیجه درگیریهای مکرر میان نفس و عقل، نفس کهنسال شکست خورد و عقل برتری پیدا کرد.
هوش مصنوعی: عشق به طور ناگهانی به او حمله کرد و با شتاب فراوان، سوارش کرد و او را به دوش گرفت.
هوش مصنوعی: بر یک سوار خوششانس سوار شد و به او گفت: "برو با تمام سرعت تا به خانه یار برسیم."
هوش مصنوعی: وقت برای حرکت بسیار دیر شده و راه نیز طولانی است، ای جوان، نگرانم که گروه کاروان به عقب برگردد و تو از مسیر باقی بمانی.
هوش مصنوعی: جان خود را حفظ کن و با تمام ناتوانی و فروتنی، به پای آن بزرگوار که قادر به همه چیز است، بیفت.
هوش مصنوعی: زمانی که آن فرمانده از خواب بیدار شد، لرزشی بر تن و جانش حس کرد.
هوش مصنوعی: با لرزش و تزلزل، به سمت راه رفت، و بهطور مداوم با نفس خود در حال گفتگو بود.
هوش مصنوعی: یکی او را به حال عجیب و غریبش دید و از تعجب، انگشتش را به دندان گرفت.
هوش مصنوعی: با شگفتی گفت: ای شیر دلیر، در شجاعت هیچ کس مانند تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بنگر چه بر سر تو آمده که اینگونه به خود میلرزی. به راستی من کار عجیب و غریبی در پیش دارم.
هوش مصنوعی: خودم را در بین آتش و بهشت میبینم، اما نمیدانم که از کدام یک هستم یا به کدام سمت میروم.
هوش مصنوعی: او در میان نور و آتش قرار دارد و از جدیت او در این وضعیت نمیکاهد، همچنان که من از این دو جنبه متضاد نمیلرزم.
هوش مصنوعی: به کدام یک از این دو گزینه باید راضی شوم؟ آیا آتش مرا میسوزاند یا آب مرا غرق میکند؟
هوش مصنوعی: او این را گفت و کارش را یکسره کرد و اعلام کرد که یار خود را به هیچ قیمتی، حتی به دنیا هم، نفروشد.
هوش مصنوعی: کسی که یوسف را به قیمت ناچیزی میفروخت، به خاطر بدشانسیاش تمام داراییاش را از دست داد.
هوش مصنوعی: عاشقانه به سوی پادشاه رفت و با تضرع و خواستهای دلنواز گفت: ای پدر و اله من.
هوش مصنوعی: من با تمام عذرخواهیهایم به درگاه تو آمدم، اگرچه وقت مناسبی نیست، اما لطفاً من را بپذیر.
هوش مصنوعی: من در راه توبه هستم و در این مسیر درها را به روی خود باز میکنم؛ زیرا خداوند توبهپذیران را دوست دارد.
هوش مصنوعی: با این امید که از خطای من بگذری، زود به سراغت آمدم، هرچند که دیر به تو رسیدم.
هوش مصنوعی: من در وحشت و ناامیدی به سوی تو آمدهام، ای محمد، لطفاً توبهام را بپذیر.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من گناهکار و ضعیف هستم، اما ای خدایی بزرگ و باعظمت، همیشه آمادهام تا به ندای تو پاسخ دهم.
هوش مصنوعی: گردنبند رنج و سختی را که به گردنم آویختهای، باز کن و مرا هر جایی که دوست داری ببر.
هوش مصنوعی: به سمت سلیمان آمدم، مثل دیوی که به دنبال قدرت است، تا از او جواهر قیمتی بگیرم و از او در امان باشم.
هوش مصنوعی: ای سلیمان، به من توجه کن و خاتم مرا در دست بزن و مرا در زمره بندگان خود قرار بده.
هوش مصنوعی: من آمادهام که به خاطر عشق و زیبایی در این دنیا فانی شوم و حتی اگر به رنگ و شکل یک دیو درآیم، به روحی نجیب و فرشتهوار تبدیل خواهم شد.
هوش مصنوعی: اگر گناهکار باشم، توبه کردهام و به خاطر شرارتهایم، دیگر چیزی به تو نمیآورم. ای بهترین انسان، در برابر تو سر تعظیم فرود میآورم.
هوش مصنوعی: هر چه که با تو انجام دادم، بر خود نگیری و سجدهی نخستین را به حساب بیاور.
هوش مصنوعی: هنگامی که شاه درخواستهای عاجزانه او را مشاهده کرد، نشانههای تسلیم و بندگی را بر گردنش گذاشت.
هوش مصنوعی: گفت برگرد که در توبه فرصتی برای بازگشت وجود دارد، پس از عفو ما بهرهمند شو و اجازه را دریافت کن.
هوش مصنوعی: بیا داخل که هیچکس از آزادگان و بندگان در این مکان، علامتی از ناامیدی ندید.
هوش مصنوعی: اگر چه گناهان بزرگی انجام دادهای، نگران نباش؛ زیرا به درگاه خداوند مهربان و بخشنده آمدهای.
هوش مصنوعی: بیا، فرقی نمیکند که زود بیایی یا دیر، مهم این است که به مقصد نهایی خود رسیدهای.
هوش مصنوعی: ای شیر، عصای خود را به کناری بگذار و با قدرت به جلو برو، نترس!
هوش مصنوعی: گفت: ای پادشاهان، من چگونه توانستم در آغاز به آستان تو بیایم در حالی که مانند خار در راه تو بودم؟
هوش مصنوعی: من را در میدان عشق پیشتاز کن و در صفوف این جنگ به عنوان پیشگام قرار ده.
هوش مصنوعی: به من اجازه بده تا جانم را فدای خدمتگزاران درگاهت کنم، ای پیشوای من.
هوش مصنوعی: شاه به او اجازه داد که به جنگ برود و او با افتخار و شجاعت به سمت سپاه حرکت کرد.
هوش مصنوعی: به میدان جنگ رفت مانند شیر پر از شوق و خستگی، و شمشیر آزادی را از دست پادشاه دین به چنگ آورد.
هوش مصنوعی: نوشیدنی عشق او به قدری مستکننده است که تمام هوش و حواسم را از من گرفته و همچون خمی که از پر شدن به جوش آمده، پر از شور و شوق شدهام.
هوش مصنوعی: صدای شجاع آن شیر در میان نیزار بلند شد و به جمعیت کوفیان بیوفا ندا داد.
هوش مصنوعی: ای سمر، در بیوفایی تو، نامت در دلها به عنوان یاری که سوگوار است، زنده خواهد ماند.
هوش مصنوعی: این امام، محبوب خداست و چشم و چراغ پیامبر بزرگوار است.
هوش مصنوعی: شما او را دعوت کردید، اما بدون دلیل از او روی برگرداندید و به سرعت به کشتنش پرداختید.
هوش مصنوعی: آبی که حیوانات و موجودات زنده از آن مینوشند، به خاطر سختی و دشواریها، آن را از او گرفتهاید. به او بگویید که برود.
هوش مصنوعی: غنچههای جوان در باغ به خاطر تشنگی روی زمین افتادهاند.
هوش مصنوعی: در این بیت، زعفران به عنوان نمادی از عطش و تشنگی معرفی شده است و رنگ گل شقایق تحت تاثیر گرمای درونی و بیتابی به نیلی عقیق تغییر کرده است. در واقع، تصویرسازی از رنگها و تأثیرات درونی بر فضای طبیعی به خوبی به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: زمانی که از یاری و کمک یکدیگر دست برداشتید، ای گروه، او (ما) را در دشت و کوه رها خواهد کرد.
هوش مصنوعی: ای کاش امت، که عملکرد شما در ادا کردن حقوق خداوند به خاطر پیامبری که بر شما نازل شده، به اندازهای خوب باشد که شایستهترین پاداش را دریافت کنید.
هوش مصنوعی: خدا را شکر که پادشاه بزرگوار در این تاریکی، برای من مانند خضر، راهنما و دلیلی شد.
هوش مصنوعی: من با حظ و شانس به سوی کوی محبوب رفتم و همچون کسی که تشنه است، از آب زندگی که در جوی او جاری است بهرهبردم.
هوش مصنوعی: باد خوشی از باغ میوزد و بوی جانفزایی را به ارمغان میآورد؛ من با بوی این باد به یاد یوسف افتادم و پیراهنش را تداعی کردم.
هوش مصنوعی: من با روح مسیحی که زنده و پرامید است همراه شدم و از دیدگاه بی خبری رهایی یافتم.
هوش مصنوعی: از این پس اگر تیر عشق بر سرم بارید، چون یار مانند اهل عشق است، با تمام وجودم آن را میخرم.
هوش مصنوعی: من که با عشق حضرت ابراهیم (خلیل الله) سرمست هستم، مگذار نمرود مرا به سوی آتش بکشاند.
هوش مصنوعی: من که با موسی به دریا رفتم و در نیل غرق شدم، فرعون هرچقدر میخواهد خود را بزرگ کند، اما خون من برایش جزئی از این داستان خواهد شد.
هوش مصنوعی: من که در کنار نوح پیامبر قرار گرفتم، حتی اگر طوفانی بیفکند، همه جا را نابود کند.
هوش مصنوعی: خاک را از آلودگی آنها پاک کرد.
هوش مصنوعی: شجاعان به خاطر او در فکر و اندیشهای عمیق غوطهور شده، بار سنگینی را بر دوش خود احساس میکنند.
هوش مصنوعی: بسیاری از خونها بر زمین ریخته شده و به خاطر آن، زمین نینوا به رنگ عقیق مانند شده است.
هوش مصنوعی: گاهی سوار بر اسب میجنگید و گاهی پیاده، و اینگونه میدان را بر لشکر دشمن تنگ و دشوار کرد.
هوش مصنوعی: وقتی آن شیر دلیر از پا افتاد، با خواهش و التماس گفت: ای پادشاه، به یاریام بشتاب.
هوش مصنوعی: ای پروردگار بزرگ و توانمند، به کمک من بیا. تو هستی که همواره نجاتدهنده پیامبران بودهای.
هوش مصنوعی: ای تو که به آدم زندگی بخشیدی، ای تو که نوح را از طوفان نجات دادی.
هوش مصنوعی: ای کسی که با قدرت خود، موسی را از خطر نجات دادی و عصایش را به اژدهایی تبدیل کردی.
هوش مصنوعی: عزیز من، ای همدم یوسف مصری، به چاه افتادهای و از آنجا به عرش و بلندی رسیدی، مثل پرتو ماه.
هوش مصنوعی: ای نیا، تو مباهات و افتخار هستی؛ چراکه آتش را برای خلیل، مثل گلستان کردهای.
هوش مصنوعی: ای تو که جان اسماعیل را فدای او کردی و جان او را نجات دادی، ای تو که چشمان بنیاسرائیل را به حقایق بینا ساختی.
هوش مصنوعی: ای کسی که دعای یونس را در دریا اجابت کردی و او را از تاریکیهای غم نجات دادی.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش فردی اشاره دارد که روح و معنای الهی را در خود تجلی بخشیده و آن را به یهودیان و افرادی که شبیه به آنها هستند، القا کرده است. در واقع، شاعر به تأثیرگذاری و نفوذ این فرد در روح و اندیشه دیگران پرداخته است.
هوش مصنوعی: ای کسی که به پرندگان آسمان بال و پر بخشیدهای و به فرشتگان کمک کردهای.
هوش مصنوعی: میخواهم اکنون جان خود را فدای تو کنم تا بتوانم زیبایی تو را که مانند ماه است، ببینم.
هوش مصنوعی: پادشاه به شکل یک پزشک به سراغ او آمد و وقتی او را دید، چشمانش پر از اشک و خون شد.
هوش مصنوعی: چشم بصیرت بر چهره پادشاه باز شد و گفت ای فرمانروای عالم هستی.
هوش مصنوعی: ای کاش در وجود من صد جان وجود داشت تا بتوانم تمام آنها را به پای تو فدای کنم و در لحظه جان دادن، تو را در کنار خود ببینم.
هوش مصنوعی: ای مسیحا، تو چقدر با ارزش هستی که مرا که افسرده و ناامید بودم، زنده کردی و به زندگی برگشتم.
هوش مصنوعی: هرگز تصور نمیکردم که در سرنوشتم، به قدری خوششانس باشم که تنها یک ذره از نور خورشید را دریافت کنم.
هوش مصنوعی: پشهی کوچکی چگونه میتواند آنقدر شجاعت و جسارت داشته باشد که به سر کسی سایه بیفکند؟
هوش مصنوعی: من چشمی دارم که به تو، ای سرورم، توجه دارد و از رضایت خودت در امانم.
هوش مصنوعی: دست خداوند به سوی انسانهای نیک باز است و برکت و نعمت را به آنان میدهد. او با رحمت و بخشش خود ظلمتها و نابکارهایی که بر روی زمین وجود دارد را از بین میبرد و پاکی را نمایان میسازد.
هوش مصنوعی: در پاسخ به چیزی که گفته شد، او تأکید کرد که باید خوشحال باشی و مانند یک پادشاه بر بلندای آسمان موفقیت قرار داشته باشی و درخشان مانند ماه باشی.
هوش مصنوعی: باد در دنیا و آخرت به شکلی که آرزو داری برآورده میشود، و این وضعیت یادآور جایی است که به تو تعلق دارد.
هوش مصنوعی: وقتی حرّ این خبر خوش را از آن لب شنید، به شاه گفت که خوشا بحالت و سپس خوشحال سر بر زمین گذاشت.
هوش مصنوعی: پرندگان بر دامن شاه نشسته و جان را فدای او میکنند، اما نام یکی از آنها به مرگ گریخته است، با این حال نامش همچنان زنده و باقی مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.