گر شبی بازآید از در شمع جان افروز من
بر چراغ مهر و نور صبح خندد روز من
گر مرا روزی خیالش روی بنماید به خواب
مطلع اقبال گردد طالع فیروز من
تا سحر هر شب چو شمع از آتش هجران یار
دیده گریان است و می سوزد دل پرسوز من
پیش ابروی تو می خواهم که جان قربان کنم
پرده بردار از رخ، ای عید من و نوروز من
تا نهان کردی ز من رخ، یک نفس غایب نشد
صورت روی تو از چشم خیال اندوز من
کی تواند کرد عاشق گوش بر پند ادیب؟
زحمت خود می دهی ای پیر پندآموز من
چون نسیمی هر که او شد بنده فضل اله
کی تواند کو ببیند شمع جان افروز من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر سحرگه در هوای ماه مهرافروز من
زهره در چرخ آورد نالیدن دلسوز من
آسمان در دست من چون حلقهٔ خاتم شود
گر بیابد دست بر وی طالع پیروز من
جیب تا دامن چو صبح از مهر خواهم چاک زد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.