لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
ناصر بخارایی

شمایل تو به هر حال در خیال من است

زهی خیال که در اهتمام من است

نماند در نظرم نقش هیچ محرابی

جز ابروی تو که پیوسته در خیال من است

تنم ضعیف و لبت قند و چشم من سائل

بده جواب که صد وجه در سؤال من است

قدم که چون الفی بود خم گرفت چون نون

دلیل راست همین قامت چو دال من است

حدیث وصل چه گویم که من نی‌ام همه اوست

در آن زمان که به معشوق اتصال من است

رقیب طعنهٔ ناصر به عیب عشق مزن

که هر چه پیش تو نقصان بود کمال من است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ادیب صابر

تویی که مهر تو در مهرگان بهار من است

که چهره تو گلستان و لاله زار من است

مرا ز کم شدن سبزه بس اثر نکند

چو خط سبز تو از سبزه یادگار من است

بهار و سرو و گل و سوسن ای بهار بتان

[...]

عرفی

نگفتن و نشنودن زبان و گوش من است

هزار نغمه گره در لب خاموش من است

می ای که می رود امروز در گلوی دو کون

کمینه جرعه ی ته شیشه های دوش من است

به محفلی که اسیران کشند خون جگر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه