گنجور

 
ناصر بخارایی

این خم بالای دو تاه من است

یا خیال آبروی ماه من است

اشک من بر خاک ره دید و بگفت

کین چه خون‌ها که در گذرگاه من است

دل همی‌خواهد ز لعلت بوسه‌ای

لطف فرمای آنچه دلخواه من است

از وفا سر می‌کشد سرو بلند

این همه از دست کوتاه من است

مطربا یکدم ره عشاق زن

تا به راه آیم که آن راه من است

عاقبت تا در چه حالم افکند

بخت گمراهم که همراه من است

یا رب آن دو رشتهٔ پیچان چو مار

در قفای او مگر آه من است

دیگران اندر پناه هر کسند

من غلام آنکه او شاه من است

خرمن هستی ناصر جو به جو

اشک سرخ و روی چون کاه من است