گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصر بخارایی

دل پر از درد و دیده پر خون است

حالم این است،‌ حال تو چون است

عمر مجنون اگر رود گو باش

جان لیلی که عمر مجنون است

ای که سرچشمهٔ‌ حیات منی

چشم من بی تو چشمهٔ خون است

که رساند به سمع میمونت

سخن من که دُرّ مکنون است

وصف شوقت به نامه چون گویم

شوق من چون ز وصف بیرون است

ورق گل شدست نامهٔ‌ من

زانکه از آب دیده گلگون است

جان ناصر ز درد عشق بسوخت

نامه را این حدیث مضمون است

 
 
 
حمیدالدین بلخی

نی که هر روز پایم افزون است

که وثاقم به نزد جیحون است

اثیر اخسیکتی

بخدائی که نفس قدرت او

شمس های رواق گردون است

کاف پیش کرشمه ی قدرش

عاشق طاق ابروی نون است

تا برآرد به آب صدره شام

[...]

عراقی

هیچ داند که حال ما چون است؟

یا ز ما خود دلش دگرگون است؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه