دل پر از درد و دیده پر خون است
حالم این است، حال تو چون است
عمر مجنون اگر رود گو باش
جان لیلی که عمر مجنون است
ای که سرچشمهٔ حیات منی
چشم من بی تو چشمهٔ خون است
که رساند به سمع میمونت
سخن من که دُرّ مکنون است
وصف شوقت به نامه چون گویم
شوق من چون ز وصف بیرون است
ورق گل شدست نامهٔ من
زانکه از آب دیده گلگون است
جان ناصر ز درد عشق بسوخت
نامه را این حدیث مضمون است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زآنچه بیرون زسقف گردوناست
جمله معلوم اوستکو چون است
نی که هر روز پایم افزون است
که وثاقم به نزد جیحون است
هر جسد را که زیر گردون است
مادری خاک و مادری خون است
بخدائی که نفس قدرت او
شمس های رواق گردون است
کاف پیش کرشمه ی قدرش
عاشق طاق ابروی نون است
تا برآرد به آب صدره شام
[...]
هیچ داند که حال ما چون است؟
یا ز ما خود دلش دگرگون است؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.