به روز وصل از رویت، چو برقع میبراندازی
من از خود میشوم غایب، تو با خود عشق میبازی
کبابی سازم از بهر تو خود را همچو پروانه
اگر ای شمع مومیندل، شبی با فقر ما سازی
به زیر پای تو خلقی، همیمیرند چون موران
سوار من ببین باری، که مرکب بر که میتازی
چو من از امتحان عشق خالص میبرون آیم
منِ رخ زرد را چون زر، در آتش چند بگدازی
سحرگه مرغ میگوید، دریغا گر نبودی دی
خزان را یاد کن ای گل، به حسن خود چه مینازی
نخیزد همچو تو سروی چمن را در گلاندامی
نباشد همچو من بلبل، جهان را د رخوش آوازی
به بازی گفتمش جان میدهم از بهر یک بوسه
به خنده گفت ای ناصر، مکن با جان خود بازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بر جان ما ماهر چو بر شطرنج اهوازی
چو ما را شاه مات آید ترا سپری شود بازی
امیر عالم عادل نبیره خسرو غازی
جلال دولت عالی امین ملت تازی
ملک بو احمد محمود زیبای سرافرازی
شهنشاهی که روز جنگ با شیران کند بازی
ایا شاه جهانداری که فردی و بی انبازی
[...]
جهان بازی گری داند مکن با این جهان بازی
که در مانی به دام او اگرچه تیز پر بازی
برآوردم چو کاخی خوب و اکنون میفرود آرد
برآورده فرود آری نباشد کار جز بازی
چه باشد بازی آن باشد که ناید هیچ حاصل زو
[...]
جلال امت مختار و تاج ملت تازی
کزو باشد بزرگان را بزرگی و سرافرازی
آیا بر جان ما ماهر چو بر شطرنج اهوازی
چو ما را شاه مات آید ترا سپری شود بازی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.