ضعیفان قوی چون مور دل دارند جان بازی
تو ترک نیک بد خوئی و تازی تیر میتازی
غراب زلف تو بر طوطی خط میزند پهلو
تذرو عارضت با چنگ شاهین میکند بازی
نماند نام گمراهی اگر دیدار بنمائی
بر افتد رسم مستوری، اگر برقع براندازی
خود آئی و رقیبان را نیاری، یار ما باشی
خدائی بر نمیتابد، که باشد شرک انبازی
برون از دایره نایم، گرم چون دف زنی بر رخ
سر اندر پیش میدارم، گرم چون چنگ بنوازی
چو شمعت دل نمیسوزد، گرم چون عود میسوزی
از آن با سوز میسوزم، که تو عودم همیسازی
چو زلف عنبرینت بر سر آتش همیسوزم
از این غیرت که با زلف تو دارد سایه همرازی
اگر چون نارون قد سرافرازت روان گردد
نماند سرو رعنا را سر و برگ سرافرازی
ز شمع روی او ناصر در آتش رو چو پروانه
قفس درهم شکن بلبل، چرا در بند آوازی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بر جان ما ماهر چو بر شطرنج اهوازی
چو ما را شاه مات آید ترا سپری شود بازی
امیر عالم عادل نبیره خسرو غازی
جلال دولت عالی امین ملت تازی
ملک بو احمد محمود زیبای سرافرازی
شهنشاهی که روز جنگ با شیران کند بازی
ایا شاه جهانداری که فردی و بی انبازی
[...]
جهان بازی گری داند مکن با این جهان بازی
که در مانی به دام او اگرچه تیز پر بازی
برآوردم چو کاخی خوب و اکنون میفرود آرد
برآورده فرود آری نباشد کار جز بازی
چه باشد بازی آن باشد که ناید هیچ حاصل زو
[...]
جلال امت مختار و تاج ملت تازی
کزو باشد بزرگان را بزرگی و سرافرازی
آیا بر جان ما ماهر چو بر شطرنج اهوازی
چو ما را شاه مات آید ترا سپری شود بازی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.