با یاد خدا باش به هر جای که هستی
بی یار نگویم به تو هشیار، که مستی
در صومعه رفتی به صفا، وقت تو خوش باد!
زنهار! که در صومعه خود را نپرستی
آخر چه فتادت که درین راه خطرناک
جامی نچشیدی و دو صد جام شکستی؟
ای دوست، بگو راست که احوال تو چونست؟
در مکتب شادی ز چه رو در عبسستی؟
باری چه رسیدت، که درین غایت مقصود
عشاق رسیدند و تو در بار نشستی؟
مرغان همه بر ذِروه کُهسار رسیدند
احوال تو چون شد که میان قفسستی؟
ای محتسب، آخر دل ما بیش میازار
تو محتسب راه نه، میر عسستی
در بادیه هجر بماندم شب تاریک
فریاد رس ای دوست، که فریاد رسستی
قاسم همه در حال تو حیران شده، تا کی
در نعره و آشوب به سان جرسستی؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به یاد خداوند تأکید میکند و به مخاطب هشدار میدهد که از حالت مستی و غفلت دور باشد. او به زندگی در صومعه اشاره میکند و خطرات این مسیر را گوشزد میکند که نباید خود را فریب دهد. شاعر از دوستش میپرسد که چه بر سرش آمده که در حالی که دیگران به هدفشان رسیدهاند، او باز هم در حال نشستن و بیتحرک است. او وضعیت دوستانش را که به مقصد رسیدهاند، و خودش را که در قفس مانده است، مقایسه میکند و از محتسب میخواهد که دلش را نرنجاند. در پایان، شاعر از ناامیدی و بیپناهی خود در شب تاریک هجر سخن میگوید و به دوستیاش استمداد میطلبد.
هوش مصنوعی: در هر مکانی که هستی، به یاد خدا باش. حتی اگر تنها هستی، نباید به تو بگویم که هشیار باش، زیرا گویی در حالتی از مستی به سر میبری.
هوش مصنوعی: به صومعه رفتی و لحظات خوبی را تجربه کردی، اما مواظب باش که خودت را در این مسیر فراموش نکنی.
هوش مصنوعی: آخر چه بر سر تو آمد که در این مسیر پرخطر هیچ جامی ننوشیدی، اما در عوض دو صد جام را شکستی؟
هوش مصنوعی: ای دوست، بگو حقیقتاً حال تو چگونه است؟ چرا در مکتب شادی بیحالی و بیعلاقهای؟
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاده که در این نهایتِ آرزوها، عاشقان به مقصود خود رسیدهاند و تو همچنان در حال تماشا و نوشیدن هستی؟
هوش مصنوعی: پرندگان همه به بالای کوهستان رسیدهاند، حال تو چه شده است که در قفس گیر افتادهای؟
هوش مصنوعی: ای نگهبان شرع، چرا دل ما را بیشتر آزار میدهی؟ تو که در این کار مهارت داری، چرا به این راه ادامه میدهی؟
هوش مصنوعی: در بیابان فاصله و جدایی ماندهام، شب تاریکی بر من سایه افکنده است. ای دوست، به کمک من بیا، چرا که تو خود یاریگری برای فریادخواهان هستی.
هوش مصنوعی: قاسم همه را در وضعیت تو به حیرت واداشته است. تا چه زمانی میخواهی در این حالت ناله و آشفتگی مانند زنگ بمانی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
یا جمله مرا هستی یا عهد شکستی
یک دم زدن از حال تو غافل نیم ای دوست
صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
دیوی است جهان ای دل و تو دیوپرستی
از دامگهش گر بجهی جستی و رستی
چت بود که چون دیو بدین دامگهی چت
از خاکی از آنست ترا میل به پستی
آب تو به یکره ببرد آتش شهوت
[...]
یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
تا از سر صوفی برود علت هستی
عاقل متفکر بود و مصلحت اندیش
در مذهب عشق آی و از این جمله برستی
ای فتنه نوخاسته از عالم قدرت
[...]
ای در سر من از لب میگون تو مستی
با عشق تو در من اثری نیست ز هستی
با چشم خوش دلکش تو نسبت نرگس
چون نسبت چشمست به بیماری و مستی
از جای برو گو دل و جان چون تو بجایی
[...]
چون چشم تو هرگز نکنم توبه ز مستی
همچون دهنت دم نزنم هیچ ز هستی
هر کس ز شراب هوسی مست غرورند
ما مستتر از جمله ولی مست الستی
در میکده خاک قدم پیر مغانم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.