گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ناصر بخارایی

ای یار نازنین، چو دل از ما رمیده‌ای

از ما رمیده‌ای، به رقیب آرمیده‌ای

چشمان آهوانهٔ بی‌آهوی شما

دو شاهد عدلند که از ما رمیده‌ای

پیکان تیر غمزهٔ تو در دل من است

زانگه که ابرویِ چو کمان بر‌کشیده‌ای

گویا حدیث یار به اغیار گفته‌ای

در حق دوست طعنهٔ دشمن شنیده‌ای

من ذره‌ام،‌ متاب تو از ذره روی مهر

گیرم که همچو مه به ثریا رسیده‌ای

من آنچه دیده‌ام ز تو نتوان به شرح گفت

باری تو بازگوی که از ما چه دیده‌ای

ناصر به خواری ار چه نیاید به چشم تو

در چشم او عزیزتر از نور دیده‌ای

 
 
 
سنایی

ای تیر آسمان ز کمان چون خمیده‌ای

وی زهرهٔ زمین ز طرب چون رمیده‌ای

مانا که گوهری ز کف تو نهان شدست

پشت از برای جستن آن را خمیده‌ای

از ظلمتت آنکه چشم تو دید ای ضیاء دین

[...]

مولانا

ای آن که مر مرا تو به از جان و دیده‌ای

در جان من هر آنچ ندیدم تو دیده‌ای

بگزیده‌ام ز هجر تو تابوت آتشین

آری به حق آنک مرا تو گزیده‌ای

گر از بریده خون چکد اینک ز چشم من

[...]

حکیم نزاری

ای یار بی‌وفا که دل از ما بریده‌ای

گویی که پیش هرگز ما را ندیده‌ای

سرگشته‌ام چو ذره ز خورشید روی تو

دامن چرا چو سایه ز ما درکشیده‌ای

لیلی شنیده‌ام که ز مجنون نمی‌شکیفت

[...]

سلمان ساوجی

ای صبحدم چه شد که گریبان دریده‌ای

وی شب چه حالتی است که گیسو بریده‌ای

از دیده زمانه روان است جوی خون

ای دیده زمانه بگو تا چه دیده‌ای

ای اشک گرم رو خبری بازده ز دل

[...]

جهان ملک خاتون

جانا چه کرده‌ایم که از ما بریده‌ای

بر دست هجر پرده صبرم دریده‌ای

گر صد ستم کنی تو بدین دل که همچنان

در دل به پیش اهل نظر نور دیده‌ای

مقصود خاطر من مسکین رضای تست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه