وفا نمیکند آن یار مهربان با من
جفا همیکند آن شوخ دلستان با من
مرا چو عمر عزیزست و ناگزیر ولی
وفا نمیکند آن عمر یک زمان با من
من از موافقت یار برنخواهم گشت
اگر شوند مخالف همه جهان با من
مرا به دختر رز آشتی ده ای ساقی
از آن چه غم که بجنگند زاهدان با من
ز مهر بر همه عالم چو ماه میتابی
چرا به زرق و فریبی چو آسمان با من
شدم نزار چو مه در محاق و نیست عجب
که آفتاب کند هیچ اقتران با من
اگر چو گرد رود در رکاب او ناصر
گمان مبر که بود گرد همعنان با من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به بزم دوش چنان بود همزبان با من
که غیبت دگران داشت در میان با من
چنان ز عشق نهانم رقیب بیخبر است
که میکند سخن از صحبت نهان با من
ز من رمیده، همانا شنیده از جایی
[...]
به غیر دل که کند تا سحر فغان با من
بشب فراق تو کس نیست همزبان با من
ترا نمی کند ای ماه مهربان با من
ببین چه می کند از کینه آسمان با من
به جان تو که گرم دوستی تو باکی نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.