دهان یار نمود از جواهر منظوم
به روی روشن خورشید اجتماع نجوم
نمود جوهر فردش به نکتهای معقول
میان دایرهٔ ماه نقطهای موهوم
کمر به معنیباریک اگر ندرپیچد
کجا شود سر موئی میان او معلوم
ز حال خال سیاهش سؤال میکردم
جواب داد که از هند آمده است به روم
شدم ز سوز مَحبت چو شمع مومیندل
ز بهر آنکه نهد یار مُهر خود بر موم
مرا به ماه محرم حرام بود سفر
که ماندهام ز حریم وصل او محروم
کمر به خدمت او بند تا ابد ناصر
که ما ز روز ازل خادمیم و او مخدوم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیباییهای معشوق و عشق خود میپردازد. او از جواهرات عشق سخن میگوید که بر روی چهره معشوق و درخشش خورشید در جمع ستارهها نمایان است. شاعر به عمق عشق و سوز و گداز دل خود اشاره میکند و میگوید که به خاطر محبت معشوق مثل شمعی ذوب شده است. او همچنین یادآور میشود که در ایام محرم، به خاطر دوری از معشوق، سفر نمیکند و به خدمت او همواره آماده است. در انتها، شاعر به وابستگی و خدمتگزاری خود به معشوق اشاره میکند و بیان میدارد که از زمانهای دور، او خادم معشوق بوده و معشوق همیشه مقام و حرمت بالاتری دارد.
هوش مصنوعی: لبان معشوق مانند جواهرات درخشان هستند که بر چهره روشن خورشید، نمودار زیبایی ستارهها را تداعی میکنند.
هوش مصنوعی: جوهر و اصل فرد در یک نکته منطقی به نمایش درآمده است که در دایرهٔ ماه، نقطهای غیرواقعی و خیالی به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: اگر کمر باریک به پیچ و خم نیفتد، پس مشخص نیست که کجا موئی در میان آن پیدا میشود.
هوش مصنوعی: من از وضعیت و حال خال سیاه او پرسیدم و او جواب داد که از هند به روم آمده است.
هوش مصنوعی: از شدت عشق و محبت، مانند شمعی ذوب شدهام؛ زیرا برای این که یارم نشان عشقش را بر تن من بگذارد، خود را فدای او کردهام.
هوش مصنوعی: در ماه محرم سفر کردن برای من جایز نیست، چون از وصال و نزدیکی به او محروم ماندهام.
هوش مصنوعی: برای همیشه خود را خدمتگزار او کن، زیرا ما از روز نخست، خدمتگزاریم و او آقایی است که به ما نیاز دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چگونه سازم با او چگونه حرب کنم
ضعیف کالبدم من نه کوهم و نه گوم
وفاش عاریتی ، عیب و عار او فانی
به عیب عاریتی چیز بر ، چرا فَنوم
ایا درفش تو باز سپید و خصم تو بوم
نرفت زیر فلک چون تو خسرویرا بوم
چو بوم گردد بر دست حاسدان تو باز
چو باز گردد بر بام ناصحان تو بوم
سموم گردد بر دوستان تو چو شمال
[...]
جز آینه که کند گلرخا ترا معلوم
که از حبش حشم آرد بدست کردن روم
طلیعه آید و آنگه سپاه بر اثرش
پدید خواهد گشتن حقیقت از موهوم
من آن نگویم اگر کس بر غم من گوید
[...]
زهی تو حاکم عدل و جهان ترا محکوم
زهی بحم تو گردن نهاده چرخ ظلوم
فکنده صیت تو در گوش روزگار طنین
کشیده رای تو بر روی آفتاب رقوم
جبلت تو مزین بخصلت محمود
[...]
خدایگانا سالی زیادت است که من
به پای حرص به گرد عراق می بدوم
به چشم جز اثر عدل تو نمی بینم
به گوش جز خبر جود تو نمی شنوم
اگر چه تخم ثنای تو کشته ام لیکن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.