مست عشقم پارسائی چون کنم
محو گشتم خود نمائی چون کنم
عاقلان گفتند برگرد از حبیب
عاشقم من بیوفائی چون کنم
عقل فرماید ز دلبر شو جدا
من ز جان خود جدائی چون کنم
وصل او دیدم، ندارم تاب هجر
سلطنت کردم، گدائی چون کنم
هست خُلق و حُسن او با هم غریب
با غریبان آشنائی چون کنم
مرغ جان را چون هوای عشق اوست
من بدین جان هوائی چون کنم
ناصرا هجران هم از حکم خداست
چارهٔ حکم خدائی چون کنم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز با درد جدایی چون کنم؟
باز با هجر آشنایی چون کنم؟
دل ز جان چون بر کنم روز وداع
ترک آن ترک ختایی چون کنم
عقل گوید «پارسایی پیشه کن »
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.