گنجور

 
ناصر بخارایی

عنان عزم سبک سوی یار خویش کنم

رکاب حزم گران در دیار خویش کنم

چو گوهر آورم آن رشتهٔ میان به کنار

ز گریه چند گوهر در کنار خویش کنم

مرا به بیشهٔ خود پیشه صید دل‌ها بود

روم چو شیر و دگر ره شکار خویش کنم

گلی ز گلشن بیگانه گر به ما نرسد

چو نخل خشک قناعت به خار خویش کنم

به روز هجر ز ناصر به غیر نام نماند

غلط بود که از این پس شمار خویش کنم