گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

باز با درد جدایی چون کنم؟

باز با هجر آشنایی چون کنم؟

دل ز جان چون بر کنم روز وداع

ترک آن ترک ختایی چون کنم

عقل گوید «پارسایی پیشه کن »

مست عشقم، پارسایی چون کنم؟

گفتمش روز وداع دوستان

گر به زودی باز نایی، چون کنم؟

گفت «کای مستغرق دریای عشق

خسروم من، بی وفایی چون کنم؟»

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصر بخارایی

مست عشقم پارسائی چون کنم

محو گشتم خود نمائی چون کنم

عاقلان گفتند برگرد از حبیب

عاشقم من بی‌وفائی چون کنم

عقل فرماید ز دلبر شو جدا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه