گنجور

 
ناصر بخارایی

ز نور مهر تو در ماه تاب است

ترا پروانه شمع و ماهتاب است

چه می‌پرسی خبر از عالم دل

ز چشم مست تو عالم خراب است

شراب از خون ما خوردی و ما را

جگر در آتش عشقت کباب است

ز دور چرخ بهتر گردش جام

اگر ساقی مه و می آفتاب است

سرِ آبی طلب کین بحر پر شور

به چشم مردم عاقل سراب است

سؤال بوسه کردم زد به رویم

لبش با سائلان شیرین جواب است

ترا ناصر به همت از خدا خواست

دعاهای غریبان مستجاب است