ز نور مهر تو در ماه تاب است
ترا پروانه شمع و ماهتاب است
چه میپرسی خبر از عالم دل
ز چشم مست تو عالم خراب است
شراب از خون ما خوردی و ما را
جگر در آتش عشقت کباب است
ز دور چرخ بهتر گردش جام
اگر ساقی مه و می آفتاب است
سرِ آبی طلب کین بحر پر شور
به چشم مردم عاقل سراب است
سؤال بوسه کردم زد به رویم
لبش با سائلان شیرین جواب است
ترا ناصر به همت از خدا خواست
دعاهای غریبان مستجاب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیباییهای آن است. شاعر به نور و درخشش معشوقش اشاره میکند و او را شمع و ماهتاب میداند. او از درد و ویرانی دلش در اثر عشق میگوید و تأکید میکند که عشقش موجب رنج و آتش درونش شده است. همچنین به زیبایی و خوشگلی لحظات زندگی اشاره دارد و میگوید که اگرچه در دنیا مشکلاتی وجود دارد، وجود معشوق، زندگی را زیباتر میکند. در انتها، شاعر به دعا و آرزوها برای رسیدن به این عشق اشاره میکند و میگوید که خداوند به دعاهای عاشقان پاسخ میدهد.
هوش مصنوعی: وجود تو مانند نوری در شب، درخشان و تابناک است. تو برای دیگران مانند شمعی هستی که پروانهها را به خود جذب میکند و همچنین همچون ماهی هستی که زیباییاش در شبهای تار میدرخشد.
هوش مصنوعی: چرا از حال دل میپرسی؟ وقتی که نگاه خمار تو همه چیز را خراب کرده است.
هوش مصنوعی: تو از خون ما مستی میکنی و در عوض، ما به خاطر عشق تو در آتش درد و رنج میسوزیم.
هوش مصنوعی: اگر بگوییم که چرخ زمان بهتر از گردش جام است، چرا که اگر ساقی مهربان و شراب نورانی مانند آفتاب باشد، این لحظهها ارزش بیشتری پیدا میکنند.
هوش مصنوعی: آب زلال و آبی که میطلبی، در واقع دریایی پر از هیجان و شور است. اما مردم عاقل آن را فقط یک سراب میبینند و به واقعی بودنش شک دارند.
هوش مصنوعی: با وجود سوالی که درباره بوسه کردم، او لبش را به من نشان داد و مانند دیگران با طعمی شیرین پاسخ داد.
هوش مصنوعی: ناصر به خاطر تلاش و ارادهات از خدا خواست که دعاهای بیگانگان مستجاب میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حیاتش با مسیحا همرکاب است
صبوحش تا قیامت در حساب است
تو را در ره خراباتی خراب است
گر آنجا خانهای گیری صواب است
بگیر آن خانه تا ظاهر ببینی
که خلق عالم و عالم سراب است
در آن خانه تو را یکسان نماید
[...]
ببستی چشم یعنی وقت خواب است
نه خوابست آن حریفان را جواب است
تو میدانی که ما چندان نپاییم
ولیکن چشم مستت را شتاب است
جفا میکن جفاات جمله لطف است
[...]
مه از شرم رخ او در نقاب است
میان ماه رویان آفتاب است
خطت سبز و لبت مشک و گلاب است
دهانت ذره رویت آفتاب است
تو گنج حسن و بس خانه دل
که از شوق چنین گنجی خراب است
دل من بی به روی تو سوزان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.