گنجور

 
ناصر بخارایی

ز نور مهر تو در ماه تاب است

ترا پروانه شمع و ماهتاب است

چه می‌پرسی خبر از عالم دل

ز چشم مست تو عالم خراب است

شراب از خون ما خوردی و ما را

جگر در آتش عشقت کباب است

ز دور چرخ بهتر گردش جام

اگر ساقی مه و می آفتاب است

سرِ آبی طلب کین بحر پر شور

به چشم مردم عاقل سراب است

سؤال بوسه کردم زد به رویم

لبش با سائلان شیرین جواب است

ترا ناصر به همت از خدا خواست

دعاهای غریبان مستجاب است

 
 
 
عطار

تو را در ره خراباتی خراب است

گر آنجا خانه‌ای گیری صواب است

بگیر آن خانه تا ظاهر ببینی

که خلق عالم و عالم سراب است

در آن خانه تو را یکسان نماید

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

ببستی چشم یعنی وقت خواب است

نه خوابست آن حریفان را جواب است

تو می‌دانی که ما چندان نپاییم

ولیکن چشم مستت را شتاب است

جفا می‌کن جفاات جمله لطف است

[...]

کمال خجندی

خطت سبز و لبت مشک و گلاب است

دهانت ذره رویت آفتاب است

تو گنج حسن و بس خانه دل

که از شوق چنین گنجی خراب است

دل من بی به روی تو سوزان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه