گنجور

 
کمال خجندی

خطت سبز و لبت مشک و گلاب است

دهانت ذره رویت آفتاب است

تو گنج حسن و بس خانه دل

که از شوق چنین گنجی خراب است

دل من بی به روی تو سوزان

چو کتان از وجود ماهتاب است

شبی کان آستان بالین من نیست

چه جای بستر و چه جای خواب است

برو ناصح مترسان از عذابم

که دیدار تو ما را خود عذاب است

بحمد الله ندارم دامن تر

اگر بر خرقهام داغ شراب است

کمال آن خاک در از گریه تر ساز

که در باران امید فتح آب است

 
 
 
عطار

تو را در ره خراباتی خراب است

گر آنجا خانه‌ای گیری صواب است

بگیر آن خانه تا ظاهر ببینی

که خلق عالم و عالم سراب است

در آن خانه تو را یکسان نماید

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

ببستی چشم یعنی وقت خواب است

نه خوابست آن حریفان را جواب است

تو می‌دانی که ما چندان نپاییم

ولیکن چشم مستت را شتاب است

جفا می‌کن جفاات جمله لطف است

[...]

ناصر بخارایی

ز نور مهر تو در ماه تاب است

ترا پروانه شمع و ماهتاب است

چه می‌پرسی خبر از عالم دل

ز چشم مست تو عالم خراب است

شراب از خون ما خوردی و ما را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه