امروز که خاکِ درِ دیر است مقامم
گر باده به یادت نخورم، باد حرامم
در گوش قدح نام تو میگفت صراحی
زان روز هوادار می و همدم جامم
تا دانهٔ خالت نبود مرغ دلم را
عنقای سعادت نشود صید به دامم
زلف تو شب هجر به بدنامی عشاق
هر قرعه که انداخت بیفتاد به نامم
فریاد که روزی دل سخت تو نشد نرم
از آه سحرگاه من و نالهٔ شامم
گر مردم چشمم نزند آب بر آتش
از سوز درون سوخته بینی در و بامم
حقا که من سوخته دل را خبری نیست
تا دوست کدام و من بیچاره کدامم
ناصر نظر از هر دو جهان سوی تو دارد
هر چند که آزادهام، ای دوست، غلامم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی شاعر است. او در حالی که در حال نوشیدن شراب است، به یاد معشوقش میافتد و میگوید که زندگیاش بدون یاد او بیارزش است. دل تنگ او از نبود معشوق در عذاب است و احساس میکند که اگر به یاد او شراب ننوشد، حرام شده است. شاعر به زلف معشوق اشاره میکند و از رفتن عشقش به بدنامی صحبت میکند. او به سختی دل و آتش درونش میگوید و اینکه ممکن است دیگران متوجه درد او نشوند. در نهایت، شاعر خود را در بند عشق میداند و خطاب به معشوقش، خود را غلام او معرفی میکند، هر چند که ادعا میکند آزاد است.
هوش مصنوعی: امروز که در درگاه میخانه هستم، اگر به یاد تو شراب ننوشم، انگار که باد را نیز بر من حرام کردهاند.
هوش مصنوعی: در گوش گیلاس، نام تو را میخواند، و از آن روز به بعد، هوادار شراب و همراه جام من شده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی تو در دسترس نباشد، دل من نمیتواند به خوشبختی و سعادت واقعی برسد.
هوش مصنوعی: زلف تو در زمان جدایی، باعث بدنامی عاشقین شد و هر بار که قرعهای انداخته شد، نام من به میان آمد.
هوش مصنوعی: فریاد و واویلا که روزی دل سخت و سرد تو به خاطر نالهها و آههای صبحگاه من نرم و مهربان نشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی به چشم من نگاه نکند، همچنان که آب آتش را خاموش میکند، از شدت سوزشی که درون من وجود دارد، میتوانی سوختن من را بر روی دیوار و سقف خانهام ببینی.
هوش مصنوعی: حقیقت این است که من در درد و رنج خود غرق شدهام و خبر ندارم که دوست کجاست و من بیچاره کیستم.
هوش مصنوعی: ناصر به گرمی به تو، ای دوست، توجه دارد و هرچند که خود را آزاد میداند، همچنان خود را به عنوان خدمتگزار تو میداند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
المنّة لِلّه که برآمد همه کامم
وان آهوی پدرام درافتاد به دامم
ای بخت! بیا بر من و بر خویش نظر کن
تا خود تو کدامی و من امروز کدامم؟
اقبال قرینم شد و محبوب رفیقم
[...]
تلخ است زبان در دهن از تلخی کامم
زنهار که پرهیز کن از طرز کلامم
تا بر سر من سایه مرغی نگذارد
خورشید، نظر دوخته بر گوشه بامم
تاری ز سر زلف توام بیش ندادند
[...]
زد نقش سخن سکهٔ جاوید به نامم
از صفحهٔ دلها نشود محو، کلامم
نوری ست عیان، در نظر حرف شناسان
هر مردمک نقطه ی خورشید، غلامم
نظاره کن امروز، گلستان ارم را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.