من ز دست تو داستان شدهام
دستهٔ جمله دوستان شدهام
نتوان گفت که در رخت روشن
که ز چشم تو ناتوان شدهام
تا دهان و میان تو دیدم
همچو موئی از آن میان شدهام
آنچه گویند آن تو داری آن
من چنین از برای آن شدهام
تا در آئی به خانهام چون تیر
سخت گشته چون کمان شدهام
همچو ناصر برای درّ سخن
غرقهٔ بحر بی کران شدهام
تا به دست آورم گهر، چون تیغ
من همه سر به سر زبان شدهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جان من از غمت چنان شده ام
که ز غمخوارگی به جان شده ام
غم جان بود پیش از این و کنون
بکشم خویش را، بر آن شده ام
تا تو مهمان من شوی، خود را
[...]
بانگ می زد که من نهان شده ام
وز جفای تو در امان شده ام
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.