هر که بوئی یافت از بستان عشق
غرقه شد در بحر بی پایان عشق
دل چه باشد؟ قطرهای از بحر شوق
جان چه باشد؟ گوهری از کان عشق
نیست روح الا نسیم باغ وصل
نیست تن جز حلقهٔ زندان عشق
فتنهٔ گردون هماکنون طی شود
تا ابد باقی بود دوران عشق
سر نخوانندش در میان سروران
گر نبازی بر سر میدان عشق
گوهر وصلش کجا افتد به دست
گر بیندیشی تو از توفان عشق
هر گدای رند ازرق پوش را
بار نبود بر در سلطان عشق
ساقیا داروی بیهوشی بده
تا بدو سازم دمی درمان عشق
گر سر ناصر درین سودا رود
همچنان با سر برد پیمان عشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خاصگان محرم سلطان عشق
مست میآیند از ایوان عشق
جمله مست مست و جام می به دست
میخرامند از بر سلطان عشق
با دلی پر آتش و چشمی پر آب
[...]
چونکه شهانند گدایان عشق
باش دلا چاکر سلطان عشق
دفتر ناموس بآتش بسوز
تا که رهی یابی بدیوان عشق
ره بسر خوان وصالش بری
[...]
خیمه زد چون در دلت سلطان عشق
ملک دل گردیده شهرستان عشق
نام تو دیباچهٔ دیوان عشق
یاد تو سرمایهٔ دکان عشق
زان بدادم شیرت از پستان عشق
کاین چنین روزت کنم قربان عشق
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.