دیده باغ است و لاله صورت یار
دل خراب است و گنج حضرت یار
طلبی میکنم به یاری دوست
قدمی میزنم به قوّت یار
لافِ یاری بسی زنند ولیک
کس ندانست حقیقت یار
بود و نابود من خاک ره است
عاجزم از ادای قیمت یار
خرقه بفروش و جام باده بنوش
یک زمان گوش کن نصیحت یار
شیخ در مسجد و ما به کُنشت
او به سالوس و من به خدمت یار
کیست ناصر که لاف عشق زند
ذرهای ز آفتاب طلعت یار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.