گنجور

 
ناصر بخارایی

مرا یکدم وصال او ز عمر جاودان خوشتر

غبار کوی او در چشمم از ملک جهان خوشتر

توئی در اوج حُسن و من شده با خاک ره یکسان

زمین افتاده نیکوتر، قمر بر آسمان خوشتر

نشین ای نازنین در چشم من چون مردم دیده

که تو سرو روانی، سرو بر آب روان خوشتر

مرا جانی‌ست بر لب آمده از درد هجرانت

بده یک بوسه و بستان، که این لذت ز جان خوشتر

به جان تو که در هر دو جهان از جان خود سیرم

اگر خوشتر بود چیزی، تو بتوانی از آن خوشتر

چو مِی با یار می‌نوشم، قدح را پر کن ای ساقی

که در بزم سبک‌روحان، بود رطل گران خوشتر