در هر زمین که سروی چون قد او برآید
شاید که نرگس و گل چون چشم و رو برآید
با خود به خاک اگر من تاری برم ز زلفش
نبود عجب که از گِل، گُل مشکبو برآید
در سینه تخم عشقش چون در زمین بیفتد
زان خاک رُستنیها چون شکل او برآید
نقش میان او رُست در چشم و زار گریم
آبی رود ز دیده، وقتی که مو برآید
از بسکه چون صراحی پرخون شد اندرونم
هردم که دم برآرم، خون از گلو برآید
گویند گفت و گو را بگذار، میندانند
در خاک و خون بمیرم، این گفت و گو برآید
هرگز بود که بینم آن آرزوی جان را
ترسم که جان ناصر زین آرزو برآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.