آخر این شام بلا را سحری خواهد بود
و آخر این سوز دلم را اثری خواهد بود
امشب از نالهٔ دلسوز من و شعلهٔ آه
سگ درگاه تو را دردسری خواهد بود
بامدادان که خرامان ز درم باز آئی
روی تو بر من از اقبال دری خواهد بود
پای نِه بر سر و چشمم که وجودم به یقین
مست خاکی است که بر رهگذری خواهد بود
اگر آن روی نخواهی تو ز مردم پوشید
عقل و دین را هم از آن روی خطری خواهد بود
قصهٔ عشق تو هرکس که بخواند ناصر
داند این درد ز سوز جگری خواهد بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمع من همنفست گر دگری خواهد بود
نفس گرم مرا هم اثری خواهد بود
ایکه دزدیده ز من باد گران می نوشی
هیچ پنهان نشود هر خبری خواهد بود
به هوس میرم اگر قد تو چون نخل روان
[...]
به گدایِ در دوست که منظور من است
شاهی هر دو جهان مختصری خواهد بود
ای خوش آن دل که شد ازناوک چشمی بسمل
کز پی ناوک خوبان نظری خواهد بود
زاهد این خرقهٔ سالوس به یک سو افکن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.