گنجور

 
اهلی شیرازی

شمع من همنفست گر دگری خواهد بود

نفس گرم مرا هم اثری خواهد بود

ایکه دزدیده ز من باد گران می نوشی

هیچ پنهان نشود هر خبری خواهد بود

به هوس میرم اگر قد تو چون نخل روان

پیش تابوت من او را گذری خواهد بود

ایکه از گوشه چشمم نگری میدانم

که بحال منت آخر نظری خواهد بود

گر ترا بادگری میل بود جان کسی

اهلی آن نیست که یار دگری خواهد بود