گنجور

 
ناصر بخارایی

به دستم گر چو تو گلدسته باشد

دلم از خار غم کی خسته باشد

ز مستی دسته شد در باغ نرگس

چنان مستی به هر جا دسته باشد

دهان پسته خندان است و شیرین

که شوری از لبت در پسته باشد

تشبّه با دهانت کرد، لیکن

دهانت صد رهش بشکسته باشد

خطت پیرامن لب آن‌چنان است

که بر شکر نباتی رُسته باشد

اگر چه همدم گل باد صبح است

ولی هر دم ز صحبت خسته باشد

اگر چه ناصر از چشم تو افتاد

دلش با ابرویت پیوسته باشد