گدای دولت آنم که او گدای تو باشد
به دیده درکشم آن را که خاک پای تو باشد
حیات چون بود آن را که در غم تو نمیرد
صبور چون بود آنکس که مبتلای تو باشد
اگر به حشر برآرند نامهٔ عمل من
به خون نوشته بر او جمله ماجرای تو باشد
هوس به رهگذری میکنم که بر سر خاکم
امید سایهٔ بالای دلگشای تو باشد
گر از وفای تو خاکم به هر دیار برد باد
منم فدای تو، بازآ، که جان برای تو باشد
تو را به خلوت چشمم گر اتفاق نباشد
میان دیده خیال رخت به جای تو باشد
هزار بار بسازم دهان به مشک معطر
به جای ورد زبانم اگر دعای تو باشد
اگر به خون محبان بود توجه خاطر
رضاست از طرف ما اگر رضای تو باشد
گذر به تربت ناصر که ذرههای وجودش
به زیر خاک بر امید مرحبای تو باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گمان مبر که مرا هیچ کس به جای تو باشد
قسم به جان و سر من که خاک پای تو باشد
اگر به تربتم آیی هزار سال پس از من
شکفته بر سر خاکم گل وفای تو باشد
غم تو خاک وجودم به باد داد و نخواهم
[...]
خیال هر دو جهان هرچه جز هوای تو باشد
برون کنیم ز سامان جان که جای تو باشد
جدا مکن ز خود آن را که از کمال محبت
رضا شود به جدایی اگر رضای تو باشد
مزن به تیغ تغافل به دست مرحمتم کش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.