ما را سر کفر و غم اسلام نباشد
جائی که همه ننگ بود نام نباشد
در مجلس خاصان دف و چنگ و می صافی
خوش باشد اگر درد سر عام نباشد
ای مدّعی بر من مفشان خرقهٔ سالوس
مرغ دل ما بستهٔ هر دام نباشد
از باده تو کار دل ما خام مینداز
عاشق که می پخته خورد خام نباشد
زین هم نفسان هیچ ندانیم که گیرد
دست من شوریده اگر جام نباشد
هرگز سر من خاک ره باد مبادا
گر رهگذرش گوشهٔ آن بام نباشد
ای مهر اگر از مطلع اقبال برآئی
تا روز ابد صبح مرا شام نباشد
هرچند که دل میببرد نرگس رعنا
چون نرگس جادوی تو بادام نباشد
اوراق بسوزد همه از گفتهٔ ناصر
مانع اگر از گریهٔ اقلام نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان ناباوری و ناامیدی در مواجهه با کفر و غم در دین اسلام میپردازد. شاعر اشاره میکند که در جایی که همه چیز ننگین است، نامی وجود ندارد. او از مجالس خاصی که تنها مختص خواص هستند و در آنها شادی و خوشگذرانی میشود سخن میگوید و این که اگر درد عمومی وجود داشته باشد، خوشی در این مجالس بیمعناست.
شاعر به مدعیان میگوید که نباید خرقههای ظاهری خود را بر او بیفشانند، زیرا دل او در دام وابستگیها گرفتار نیست. همچنین، او از عشق واقعی سخن میگوید و بیان میکند که عشق پخته باید واقعی باشد، نه خام.
در ادامه، شاعر با اشاره به ناپایداری دنیا، بر این نکته تأکید میکند که اگر روزی بر او نگذرد که در آن پیشرفتی وجود نداشته باشد، دیگر تفاوتی با خاک نخواهد داشت. همچنین، او نسبت به عشق و زیبایی نرگسها و تأثیر آنها بر دلش صحبت میکند و در نهایت از دلتنگی و گریههایش سخن میگوید که بدون وجود موانع، نمیتواند آرام بگیرد.
بهطور خلاصه، شاعر در پی انتقال مفهوم ناامیدی و عشق واقعی، و ناپایداری دنیای materialistic میباشد.
هوش مصنوعی: ما در جایی که تنها نام ننگ و عیب وجود دارد، نه به کفر اهمیت میدهیم و نه به غم دین اسلام.
هوش مصنوعی: در جمع دوستان خاص، نوازندگی دف و چنگ و نوشیدن می خالص لذتبخش است، به شرطی که دردسرهای عمومی وجود نداشته باشد.
هوش مصنوعی: ای مدعی، به من تهمت نزن و خود را مظهر صلاح نشان مده، زیرا روح من به هر دام و تلهای که به وجود میآید، وابسته نیست و از آن آزاد است.
هوش مصنوعی: از نوشیدنی تو دل ما را خراب نکن، زیرا عاشق باید به اندازهای در عشق پخته شود که نابالغ نباشد.
هوش مصنوعی: ما از دوستان و هم نشینان هیچ نمیدانیم؛ اگر که در دست من جامی نباشد، چگونه دست شوریدهام را بگیرد.
هوش مصنوعی: هرگز نخواهم گذاشت که سرم به خاک راه باد بیفتد، اگر آن رهگذر نزدیکی به گوشهٔ آن بام نداشته باشد.
هوش مصنوعی: ای خورشید، اگر از شروع خوشبختی طلوع کنی، تا ابد روز من شب نخواهد بود.
هوش مصنوعی: هرچند که نرگس زیبا دل را میبرد و جذاب است، اما چشمنواز تو به اندازهی نرگس جادویی نیست و مثل بادام نمیتواند دلربا باشد.
هوش مصنوعی: اگر تمام نوشتهها بسوزند، این به خاطر سخنان ناصر است و تنها در صورتی این اتفاق نمیافتد که از اشکها و احساسات نوشتهها جلوگیری نشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی جاه تو آسایش اسلام نباشد
بی ملک تو آرایش ایام نباشد
افلاک چه گوید؟ که ترا خاک نبوسد
ایام که باشد؟ که ترا رام نباشد
جز دست تو هنگام سخا نیست بگیتی
[...]
عشاق تو را درد سر عام نباشد
در دایرهٔ سوختگان خام نباشد
در بارگه عشق خرد را نبود راه
کان مجلس خاص است و ره عام نباشد
آنجا که زند یار سراپردهٔ غیرت
[...]
یک لحظه مرا بی رخت آرام نباشد
دل را بجز از لعل لبت کام نباشد
هیهات که من با تو توانم که نشینم
چون سوی توام زهره پیغام نباشد
در صحبت ما زاهد افسرده نگنجد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.