صلای عشق قدیم است و از ازل باشد
هدایت ابد و ملک لم یزل باشد
بیار باده چو دانستهای که مخمورم
که نور علم همان به که در عمل باشد
مرا به علت و معلول نیست تصدیقی
ز ما تصور شاذ است و بی علل باشد
مگوی قول مخالف مرا ز گوشهٔ راست
که گوش هوش رهی مایل غزل باشد
ز صحبت تو نبُرم به زخم تیغ اجل
اجل چه نسبت من صاحب اجل باشد
در آن محله ز ما با تو در محل سخنی
نسیم صبح رساند اگر محل باشد
سیاه خال تو بر اوج ماه منزل کرد
چنین فضول سیاهی مگر زحل باشد
بلندی قد طوبی و همت ناصر
مثال قامت تو در جهان مثل باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که عشق نورزد سیاه دل باشد
چو سر ز خاک لحد بر زند، خجل باشد
کسی که سر ننهد در رهش، چه سر دارد؟
دلی که جان ندهد در غمش، چه دل باشد؟
هوای دوست ز سر کی برون کند عاشق
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.