مهر تو تا قیامت، چون بی زوال باشد
من ترک شاهد و می، گویم محال باشد
از روی کار مطرب، خوش پرده برگرفته
تو مست و بنده سرخوش، دانی چه حال باشد
اندیشهٔ میانت کردیم و عیب نبود
سودائیایم و ما را، در سر خیال باشد
رفتی و رفت سالی، ای ماه بی تو ما را
روزی مهی و هر ماه، بر ما چو سال باشد
قدی که چون الف بود، از غم شدهست چون نون
اکنون قدی چو نونم، بر عشق دال باشد
گر قاصدی به خونم، ای طفل نارسیده
خونم چو شیر مادر، بر تو حلال باشد
گر بوسه خواست ناصر، از تو به لفظ شیرین
غم نیست شاعران را، حسن سؤال باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهر قیامتی را هرگز زوال باشد
هی هی نعوذ بالله این خود چه قال باشد
دوشم خیال رویت پرسید و گفت چونی
گفتم که خستگان را دانی چه حال باشد
گفتم که در رکابت فتراک صید گردم
[...]
گفتم به خواب بینم گفتا خیال باشد
گفتم رسم به وصلت گفتا محال باشد
گفتم که در خرابات خواهم که بار یابم
گفتا اگر درآئی آنجا مجال باشد
سرچشمهٔ حیاتست ، ما خضر وقت خویشیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.