گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

گفتم به خواب بینم گفتا خیال باشد

گفتم رسم به وصلت گفتا محال باشد

گفتم که در خرابات خواهم که بار یابم

گفتا اگر درآئی آنجا مجال باشد

سرچشمهٔ حیاتست ، ما خضر وقت خویشیم

در جام ما همیشه آب زلال باشد

شادی روی ساقی ، ما می مدام نوشیم

بر غیر اگر حرام است بر ما حلال باشد

گر عاقلی بگوید عقل تو گشت ناقص

نقصان عاقل آن است ما را کمال باشد

از آفتاب حسنش شد عالمی منور

ما روشنیم از وی او بی زوال باشد

نقش خیال بگذار نقاش را طلب کن

جز عین نعمت الله نقش خیال باشد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کمال خجندی

مهر قیامتی را هرگز زوال باشد

هی هی نعوذ بالله این خود چه قال باشد

دوشم خیال رویت پرسید و گفت چونی

گفتم که خستگان را دانی چه حال باشد

گفتم که در رکابت فتراک صید گردم

[...]

ناصر بخارایی

مهر تو تا قیامت، چون بی زوال باشد

من ترک شاهد و می، گویم محال باشد

از روی کار مطرب، خوش پرده برگرفته

تو مست و بنده سرخوش، دانی چه حال باشد

اندیشهٔ میانت کردیم و عیب نبود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه