گفتم به خواب بینم گفتا خیال باشد
گفتم رسم به وصلت گفتا محال باشد
گفتم که در خرابات خواهم که بار یابم
گفتا اگر درآئی آنجا مجال باشد
سرچشمهٔ حیاتست ، ما خضر وقت خویشیم
در جام ما همیشه آب زلال باشد
شادی روی ساقی ، ما می مدام نوشیم
بر غیر اگر حرام است بر ما حلال باشد
گر عاقلی بگوید عقل تو گشت ناقص
نقصان عاقل آن است ما را کمال باشد
از آفتاب حسنش شد عالمی منور
ما روشنیم از وی او بی زوال باشد
نقش خیال بگذار نقاش را طلب کن
جز عین نعمت الله نقش خیال باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر درباره مفاهیم عشق و وصال سخن میگوید. او در دیالوگی با یک شخص پاسخگو، تصریح میکند که خواب و خیال در محبت وجود دارد و عشق به وصال ممکن نیست. او تمایل دارد به یک مکان مخصوص برود تا از شراب عشق نوشیده و شادی را تجربه کند، و میگوید که در آنجا ممکن است. همچنین بر این نکته تأکید دارد که زندگی از آن سهیم است و آنها به نوعی جاودانهاند. در نهایت، شاعر به اهمیت زیبایی و تأثیر آن بر جهان اشاره کرده و از اهمیت نعمتها و خیال در زندگی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: گفتم در خواب ملاقاتت را ببینم، او گفت که این فقط یک خیال است. گفتم که روش رسیدن به تو را نشانم بده، گفت که این امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: به او گفتم که میخواهم به میکده بروم و از غمهای خود رها شوم. او پاسخ داد اگر وارد شوی، جایی برای پذیرش و آرامش وجود دارد.
هوش مصنوعی: منبع زندگی، ما همانند خضر زمان خود هستیم و در جام ما همیشه آب زلال و خالص وجود دارد.
هوش مصنوعی: خوشی و زیبایی چهره ساقی باعث میشود که ما همیشه نوشیدنی بخوریم و اگر این کار برای دیگران ممنوع است، برای ما مجاز باشد.
هوش مصنوعی: اگر کسی عاقل باشد و بگوید که عقل تو ناقص است، نشاندهندهی ناتمامی خود اوست. در حقیقت، کمال برای ما در همان نقص و کمبود است.
هوش مصنوعی: از زیبایی او جهان به روشنی درآمده و ما به نور او روشن هستیم. او همیشگی و پایدار است.
هوش مصنوعی: تصوراتی که در ذهن داری را بگذار کنار و به هنرمند واقعی مراجعه کن، زیرا فقط تجلیات واقعی و واقعیات زندگی میتواند همچون نقشی زیبا در ذهنت بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهر قیامتی را هرگز زوال باشد
هی هی نعوذ بالله این خود چه قال باشد
دوشم خیال رویت پرسید و گفت چونی
گفتم که خستگان را دانی چه حال باشد
گفتم که در رکابت فتراک صید گردم
[...]
مهر تو تا قیامت، چون بی زوال باشد
من ترک شاهد و می، گویم محال باشد
از روی کار مطرب، خوش پرده برگرفته
تو مست و بنده سرخوش، دانی چه حال باشد
اندیشهٔ میانت کردیم و عیب نبود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.