گنجور

 
کمال خجندی

مهر قیامتی را هرگز زوال باشد

هی هی نعوذ بالله این خود چه قال باشد

دوشم خیال رویت پرسید و گفت چونی

گفتم که خستگان را دانی چه حال باشد

گفتم که در رکابت فتراک صید گردم

عشق از درم در آمد گفت این خیال باشد

در کار پاکبازان توبه حرام دیدم

چون ساقیم تو باشی با نو حلال باشد

جانا به تیغ ابرو قصد دلم چه داری

از خون من چه خیزد لیکن و بال باشد