مرا که نقش خیال تو در نظر باشد
چو بحر و کان صدف دیده پر گهر باشد
اگر به ساحل چشمم خیال تو گذرد
ز موج بحر همان به که برحذر باشد
چو خاک رهگذر افتادهام، گذری کن
ترا اگر چه ز امثال ما گذر باشد
چو کوه پای به دامن کشیدهام، چه عجب
اگر ز خون دلم لعل بر کمر باشد
شنیدهام که شود خون به ناف آهو مشک
دلا مدار توقع که بیجگر باشد
بلای عشق قضا بود و من ندانستم
که اقتضای قضا تا بدین قدر باشد
خبر نمیدهد از سر وصل او ناصر
که هر که مست مدام است بیخبر باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به عشق و آرزوهایش اشاره میکند و احساساتی عمیق را به تصویر میکشد. او به زیبایی معشوقش میاندیشد و میگوید که حتی اگر او در نظرش باشد، میتواند مانند دریای پرگوهر باشد. شاعر همچنین از وضعیت خود به عنوان یک خاک رهگذر یاد میکند و به درد و رنجی که عشق به او تحمیل کرده، اذعان دارد. او به این نکته اشاره میکند که عشق گاهی با قضا و قدر درآمیخته است و انتظار چیزی بیشتر از آن را بیهوده میداند. در نهایت، شاعر به بیخبری از وصال معشوق اشاره میکند و از دشواریهای عشق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: وقتی که تصویر تو در ذهنم نقش بسته است، چشمانم مانند دریایی پر از گوهر میشود.
هوش مصنوعی: اگر در چشمانم یاد تو بیفتد، بهتر است که از طوفان دریا در امان باشم.
هوش مصنوعی: من مانند خاکی که در مسیر افتاده است، به تو مینگرم و خواهش میکنم اگرچه ممکن است من از افرادی مثل خودم باشم، تنها نگاهی به من بینداز.
هوش مصنوعی: من چون کوهی استوار و محکم هستم و اگر بر کمر من اثراتی از رنج و درد دل دیده میشود، چیز عجیبی نیست.
هوش مصنوعی: گفتهاند که اگر آهو را زخمی کنند، خونش مشکی میشود. اما نباید از دل شکسته و ناراحت انتظار داشته باشی، چون این حالت نشاندهندهی عدم جگر و شجاعت است.
هوش مصنوعی: عشق یک سرنوشت حتمی بود و من متوجه نشدم که این سرنوشت تا این اندازه سخت و دردناک خواهد بود.
هوش مصنوعی: ناصر از وصل او هرگز خبری نمیدهد، زیرا کسی که همیشه مست است، از واقعیات بیخبر میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برون ز گوشه بهشت برین سقر باشد
فزون ز توشه شکر معده بار خر باشد
هر آنکه توشهٔ روزی و گوشهای دارد
به راستی ملک ملک بحر و بر باشد
زیادت از سرت ار یک کُلَه به دست آری
[...]
کسی به حمد و ثنای برادران عزیز
ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد
ز دشمنان شنو ای دوست تا چه میگویند
که عیب در نظر دوستان هنر باشد
اگر به جایِ تو ما را کسی دگر باشد
به جز خیال نه ممکن بود اگر باشد
سری که در قدمت می رود به حکمِ قضا
دریغ نیست به دستِ من این قدر باشد
چو بالِ نسر بسوزد ز پرتوِ خورشید
[...]
اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد
بسوزد ار دلش از سنگ سخت تر باشد
حکایت من و او عشق نیست می دانم
که عشق دیگر و دیوانگی دگر باشد
رو، ای نسیم صبا و از آن دو چشم سیاه
[...]
کسی بمدح و ثنای برادران عزیز
ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد
ز دشمنان شنو ایدوست تا چه میگویند
که عیب در نظر دوستان هنر باشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.