گنجور

 
ناصر بخارایی

پیر ما خرقهٔ خود در گرو صهبا کرد

خویش را باز به پیرانه سری رسوا کرد

در همه دیر کسی نیست به قلاشی ما

تا کدام اهل دل از لطف نظر در ما کرد

بندهٔ قامت سروم که اگر برگ نداشت

نام آزادگی و راست‌روی پیدا کرد

عاقبت از هوس ساقی و شاهد ناصر

مفلس میکده شد وز همه استغنا کرد