از بهر دُر وصلت چشمم در آب گردد
وز آرزوی لعلت دل خون ناب گردد
حسنت چو برفروزد رخساره همچو آتش
جانها چو عود سوزد، دلها کباب گردد
ترسم ز خط سبزت سر برزند سیاهی
گر همچو زلف هندوات در آفتاب گردد
چون نیستی تو در دل، از دل خبر ندارم
هر کس برای گنجی گرد خراب گردد
گفتم حدیث وصلت، گفتا به خواب بینی
بیند کسی که او را، در دیده خواب گردد
ناصر شدهست موئی، آن موی هم حجابست
موئی نگر که او را، موئی حجاب گردد
گر لذت لب تو یابد شکر گدازد
ور زانکه چهرهٔ تو بیند گل، آب گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند از لب تو جانها مست شراب گردد
وز آن نگاه گرمت دلها کباب گردد
تا گشته عقد رویت با آینه مقابل
کز تابش جمالت آئینه آب گردد
مخرام سوی بستان منمای رخ بگلشن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.