من اوفتاده و انفاس روح پرور باد
چو باد بر تو گذر میکند حرامش باد
شب فراق و غریبی و عشق و تنهائی
چه شد که بر من بیچاره هر چهار افتاد
سرشک دیدهٔ من همچو آب میخواند
که سالها تو نیاری به نامه از من یاد
غلام عشق تو از هر دو کون آزاد است
کسی ز مادر فطرت چنین نزاد آزاد
چو گشت راز دلم فاش، ناله را چه کند
دهان از آن …. برکشیدهام بگشاد
ز نقش بند ازل عقل و هوش حیرانند
که در شمایل خوب تو داد خوبی داد
چو باد میرود اندر رکاب تو ناصر
چگونه صبر کند، عمر داده است به باد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از حال و هوای خود در شبهای فراق و تنهایی میگوید و به عشق و غم ناشی از جدایی اشاره میکند. او به حسرت سالها انتظار و عدم یادآوری معشوقش اشاره میکند و بیان میکند که عشق او چنان عمیق است که هیچ کسی نمیتواند از آن رهایی یابد. شاعر در انتها به زیبایی معشوق اشاره کرده و بیان میکند که چگونه شکیبایی در این وضعیت برای او ممکن نیست.
هوش مصنوعی: من در حالتی افتاده هستم و مانند وزش نسیم، زندگیبخش است. هرچند که این نسیم بر تو میگذرد، ولی حسرتش را بر خود حرام میکنم.
هوش مصنوعی: در شب تنهایی و دوری و عشق، چه شد که هر چهار این احساسات ناگوار بر من عارض شد؟
هوش مصنوعی: اشکهای من مانند آبی هستند که میخوانند و نشان میدهند که سالهاست تو حاضر نیستی حتی به یاد من نامهای بنویسی.
هوش مصنوعی: دلداده عشق تو از هر قید و بندی رهاست، چرا که کسی از مادر فطرت به این آزادی متولد نشده است.
هوش مصنوعی: وقتی راز دلم فاش شد، دهان چه نیازی به ناله دارد از این موضوع… من آن را بر زبان آوردهام و گفتهام.
هوش مصنوعی: عقل و فکر از زیباییها و شمایل تو متعجب و حیران هستند، زیرا خصوصیات خوب و نیکویی که در تو وجود دارد، به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: همانطور که باد به دنبالت میآید، ناصر چگونه میتواند صبر کند؟ زیرا عمرش را به باد داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
[...]
خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
که گاه مردم ازو شادمان و گه ناشاد
مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف
شگفت و کوته ، لیکن قوی و با بنیاد
یمین دولت شاه زمانه با دل شاد
بفال نیک کنون سوی خانه روی نهاد
بتان شکسته و بتخانه ها فکنده ز پای
حصارهای قوی بر گشاده لاد از لاد
هزار بتکده کنده قوی تر از هرمان
[...]
همی ستیزه برد زلف یار با شمشاد
شگفت نیست گر از وی همیشه باشم شاد
گهی بپیچد و بستر بسیجد از دیبا
گهی بتازد و زنجیر سازد از شمشاد
ز قیر بر گل خندان هزار سلسله بست
[...]
دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل
که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.