سلامی برد چون صبح صبا رفت
رسول ره نورد باد پا رفت
ز خونِ دل نوشتم ماجرائی
که در هجر تو بر ما چهها رفت
گهی در پای ما خار جفا زد
گهی در خون ما تیر بلا رفت
من از بیگانه آزاری ندیدم
که با ما آنچه از آشنا رفت
از آن ساعت که تو از من جدائی
چنان دانم که جان از تن جدا رفت
تنی کز جان جدا افتاد شد خاک
ندانم جان که از تن شد کجا رفت
اگر چه ناصر آهسته زند آه
ولی فریاد او بسیار جا رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۴
من از بیگانه آزاری ندیدم
که با ما آنچه از آشنا رفت
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
مگر گل بلبلی شد در هوا رفت
بخوزستان گریخت از دام ما رفت
دعای رام کرده بر هوا رفت
سبک پرواز چون مرغ دعا رفت
چنان در پویه این آتش ز جا رفت
که از دم دود او رو بر قفا رفت
اگر بر طایری تیری خطا رفت
به صید نسر طایر بر سما رفت
بشور افتاد هر کس کو کجا رفت
پی او هر کس از راهی جدا رفت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.